خانه‌ی موقتی



در کشوری زندگی کنی که پیچیدن طنین الله اکبر در فضا

چه وقت اذان

چه شامگاه بیست و یک بهمن

باعث جریان اکسیژنِ خاصی در ریه هات بشه

که غنی شده به حس امید

امید به آینده ای سبز


پ.ن. : نعمت های زیادی هست که گاهی زیاد بودنش باعث میشه بعد یه مدت کم رنگ بشن.



در کشوری زندگی کنی که پیچیدن طنین الله اکبر در فضا

چه وقت اذان

چه شامگاه بیست و یک بهمن

باعث جریان اکسیژنِ خاصی در ریه هات بشه

که غنی شده به حس امید

امید به آینده ای سبز


پ.ن. : نعمت های زیادی هست که گاهی زیاد بودنشون باعث میشه بعد یه مدت کم رنگ بشن.



دارم شدیدا به این فکر می کنم که یه خانواده شاد و سالم چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟


خودم به این ها رسیدم :

گذشت / محبت / احترام /قبول همدیگه (حذف تفکرات آرمان گرایانه) /مدارا/حمایت/حذف بعضی افراد از زندگی؟ دونستن حداقل های روانشناسی همراه با عمل صحیح  و.

ولی نمیدونم کدوم درست هست کدوم نه

.میشه کمک کنید واسه رسیدن به جواب این سوال؟


یکی از دوستان برای پست"

چهل سالگی" پیشنهاد داده بودن که در مورد خود شناسی بنویسم.

بسم الله

قدم اول : یاد بگیر تنها باشی و در زمان تنهایی بدونی تنها نیستی!

سخت ترین مرحله و دیفالت مراحل بعدی خودشناسی همین قدم هستش.

در تنهایی میشه فکر کرد میشه علت چید میشه تحلیل کرد .

قدم دوم: تست های روانشناسی معتبر را پیدا کنی(روانشناس مجرب پیدا کنی که چه بهتر) تا متوجه بشی مشخصه های اخلاقی که داری بروز میدی ویژگی های شخصیتیت هست یا علائم یه اختلال شخصیت .این مرحله مهم هست و آسون.بعد از فهمیدنش روان درمانی( با روانشناس یا با کتاب مرتبط با اون اختلال یا با سخنرانی هایی از اساتید مجرب که تو جاهای معتبر به فروش میرسن و حتی در نت هم موجود هستن*) و دارو درمانی تحت نظر روان پزشک مجرب

قدم سوم: پرسیدن از عزیزان و خیر خواهان برای نقد شخصیتت و دونستن این که چی ها از تو اذیت میکنه و کدوم ویژگی ها دلنشین هستن

قدم چهارم: شروع برای انقلاب شخصیتی

این سیکل تا آخر عمر میتونه ادامه داشته باشه و کامل و کامل تر بشه.

ان شاءالله چهل ساله شویم قبل از این که چهل ساله شویم



* من از دکتر هلاکویی خیلی یاد گرفتم اما خیلی با حساسیت انتخاب میکنم به کدوم مکالمه هاشون گوش بدم و هم این که هرچی میگن قبول نمی کنم، روش فکر می کنم

دکتر مجد هم خیلی خوب بودن و البته دکتر میثاق اما دکتر هلاکویی ذهن بازتر و قدرت تحلیل فوق العاده ای دارن.

تست های تحلیل شخصیت مثل :

MBTI

MMPI2



نکته: پستها با گوشی نوشته و بلافاصله نشر داده میشه .مادر در مرحله ی سختی قرار داره پس پیلیییز خودتون فیلتر بیشتر پست را زحمتشو بکشید


فکر می کنم به این که اولین بار کی با دل کندن آشنا شدم.ذهنم میره به سال های نوجوونیم. اون موقع ها لذت نقاشی را دوست داشتم و دنبال می کردم.باب راس قلموشو با مهارت روی بوم حرکت میداد. کلی ظرافت به خرج میداد
بعد
یهو
یه قلمو برمی داشت و میزد وسط اون همه طرح و رنگی که کلی زحمت کشیده بود برای کشیدنش . یه جیغ و چند بد بیراه نثارش میکردم که ای بابا این همه زحمت کشیدی چرا زدی خراب کردی .بعد منتظر میشدم واسه حاصل نهایی ،حاصل عالی میشد .میفهمیدم چقدر اون حرکت ِ به ظاهر مخرب لازم بوده



تو زندگی هم همین جوره.یه وقتایی لازمه با تدبیر بزنی وسط همه ی طرح هایی که کلی با دقت و ظرافت کشیدی
البته اگه می خوای یه حاصل فوق العاده داشته باشی و متفاوت.
میتونی هم بترسی و همون طرح را تا ابد ادامه اش بدی
مطمئنم هیچ کس بیشتر از خود آدم دلش واسه خودش و وقت و انرژی که صرف انجام یه کار کرده، نمی سوزه


از انقلاب کردن تو زندگیت و از ایجاد تغییر بزرگ نترس

وابستگی باعث میشه نتونی چنگک هاتو از زمین جدا کنی .نتونی پرواز کنی.اگه مرغ قفسی که هیچ اما اگر پر و بالتو خود خواسته بستی لطفا به خودت بیا

تو فقط یک بار زندگی خواهی کرد پس سعی کن شجاع و قوی باشی

و البته مهربون


اولین بار که حس کردم " من " داره خیلی پر رنگ میشه

تصمیم گرفتم توالت خونمون را بشورم! (خانه ی پدری!)

ازون سال این رویه را ادامه دادم و روش های دیگه ای را هم بهش اضافه کردم هر بار به اقتضای شرایط


+اون زمان این حرکت برای من بسیار ثقیل بود لطفا بهم نخندید!

+اجازه نده "من " چاق بشه رژیم بده بهش لطفا


پ.ن. :پست بسی ثقیل نوشته شده میدونم نیازی به تذکر نیست دوستان :)

معنی ثقیل میشه سنگین :))


پیوست به"

این "پست



چهارمین باری هست که اندکی بیشتر از حد سلام با هم همکلام شدیم

وسط حرف هامون یهو بهم میگه : "چی چی جون  قرآن و حدیث بخون"

فکر می کنم ببینم چی شد که این حس بهش دست داد که من اهل قرآن و حدیث نیستم

می بینم بهش گفتم: "این روزها ذهنم خیلی شلوغ هست و برای این که به چیزی فکر نکنم، تمام وقت بی کاریم را به موسیقی گوش میدم ! میدونم شاید موسیقی مفید نباشه و حتی بعضی هاش مضر هم هست اما عمیقا حس می کنم ضرر این موسیقی های مونگلی در حال حاضر برای من کمتر از  فکر های سمیِ" 


یاد حلقه اشک و بغضش برای نبود نماز جماعت در این نزدیکی ها میفتم و نگرانیش برای از دست دادن ایمان و نگاه مومن اندر کافرش به من موقع توصیه به توکل به خدا و سپردن ایمانش به خودش :))

کلا منو خیلی داغون دیده بود از اول گویا :دی

واسش از خدا طلب صبر،عقل،مغرور نشدن به ایمان و اندکی مهربانی می کنم.


:)





سلام فرزندانم؛ مادر برگشت به خانه :)

در پی پست خفه گی  : انرژیتون نیفته لطفا :)



چهارمین باری هست که اندکی بیشتر از حد سلام با هم همکلام شدیم

وسط حرف هامون یهو بهم میگه : "چی چی جون  قرآن و حدیث بخون"

فکر می کنم ببینم چی شد که این حس بهش دست داد که من اهل قرآن و حدیث نیستم

می بینم بهش گفتم: "این روزها ذهنم خیلی شلوغ هست و برای این که به چیزی فکر نکنم، تمام وقت بی کاریم را به موسیقی گوش میدم ! میدونم شاید موسیقی مفید نباشه و حتی بعضی هاش مضر هم هست اما عمیقا حس می کنم ضرر این موسیقی های مونگلی در حال حاضر برای من کمتر از  فکر های سمیِ" 


یاد حلقه اشک و بغضش برای نبود نماز جماعت در این نزدیکی ها میفتم و نگرانیش برای از دست دادن ایمان و نگاه مومن اندر کافرش به من موقع توصیه به توکل به خدا و سپردن ایمانش به خودش :))

کلا منو خیلی داغون دیده بود از اول گویا :دی

واسش از خدا طلب صبر،عقل،مغرور نشدن به ایمان و اندکی مهربانی می کنم.


:)





سلام فرزندانم؛ مادر برگشت به خانه :)



در کشوری زندگی کنی که پیچیدن طنین الله اکبر در فضا

چه وقت اذان

چه شامگاه بیست و یک بهمن

باعث جریان اکسیژنِ خاصی در ریه هات بشه

که غنی شده به حس امید

امید به آینده ای سبز


پ.ن. : نعمت های زیادی هست که گاهی زیاد بودنشون باعث میشه بعد یه مدت کم رنگ بشن.



 یادتون میاد قدیما تو کتاب زبان یه درسی بود به اسم تیتر این پست! که در مورد مضرات تلویزیون نوشته بود و این که چقدر خانواده را از هم دور میکنه و اگه نباشه چقدر خانواده بهم نزدیک تر میشن

احتمالا هم دلیلش این بود که به جای این که همه ی اعضای خانواده در زمان  واحد به سمت رو به رو نگاه کنند ، بهم دیگه توجه کنند و به جای صحبت در مورد برنامه های اون! در مورد خودشون صحبت کنند،شایدم واسه این که وقتشون واسه برنامه های الکی تی وی هدر نره.

الان یه پیامی قاطی پیام های تلویزیون میدیدم که میگه "من تلویزیون را دوست دارم"  یعنی این قدر بهونه واسه دور هم جمع شدن کم شده که تی وی را دوست داشته باشیم که هم سرعت زندگیمون را کند میکنه هم دور هم جمع میشیم و به جای نگاه کردن به صفحه های مختلف به یک صفحه ی واحد نگاه می کنیم و این جوری یه موضوع واحد برای صحبت کردن داریم دیگه این که نمیشه جاهایی از فیلم ها که دوستشون نداریم یا پیام های بازرگانی اش را رد کرد در نتیجه کمک میکنه که صبورتر بشیم

یا .

منم جدیدا تلویزیون را دوست دارم بیشتر واسه این که ریتم زندگیم را کند میکنه

:)


 یادتون میاد قدیما تو کتاب زبان یه درسی بود به اسم تیتر این پست! که در مورد مضرات تلویزیون نوشته بود و این که چقدر خانواده را از هم دور میکنه و اگه نباشه چقدر خانواده بهم نزدیک تر میشن

احتمالا هم دلیلش این بود که به جای این که همه ی اعضای خانواده در زمان  واحد به سمت رو به رو نگاه کنند ، بهم دیگه توجه کنند و به جای صحبت در مورد برنامه های اون! در مورد خودشون صحبت کنند،شایدم واسه این که وقتشون واسه برنامه های الکی تی وی هدر نره.

الان یه پیامی قاطی پیام های تلویزیون میدیدم که میگه "من تلویزیون را دوست دارم"  یعنی این قدر بهونه واسه دور هم جمع شدن کم شده که تی وی را دوست داشته باشیم که هم سرعت زندگیمون را کند میکنه هم دور هم جمع میشیم و به جای نگاه کردن به صفحه های مختلف به یک صفحه ی واحد نگاه می کنیم و این جوری یه موضوع واحد برای صحبت کردن داریم دیگه این که نمیشه جاهایی از فیلم ها که دوستشون نداریم یا پیام های بازرگانی اش را رد کرد در نتیجه کمک میکنه که صبورتر بشیم

یا .

منم جدیدا تلویزیون را دوست دارم بیشتر واسه این که ریتم زندگیم را کند میکنه

:)


همون جوری که در چند

پست قبل بهش اشاره داشتم امسال ان شاءالله  می خوام عینکم را عوض کنم! یا شاید بهتر باشه بگم می خوام عینک بذارم  چون مثبت اندیشی در حقیقت دیدن چیزهایی هست که قبلا اصلا به چشمت نمیمدن.

یکی از ثمرات این کار شکرگزار شدن و افزایش ایمان هست که خودش کلی حال دل آدم را خوب خواهد کرد و دیگری راضی شدن به رضای خداست و حاصل نهایی اش لذت بردن از زندگی. با کلی چیز حال خوب کن دیگه.

حالا چه جوری باید این کار را انجام بدم؟!

کلا با کنترل ذهن و افزایش خود آگاهی؛خلاصه و مفید :)

با تمرین (هر فکر منفی آمد سراغم با یه فکر مثبت جایگزینش کنم)
با اومدن به زمان حال به جای غوطه خوردن در گذشته و آینده و امید داشتن به آینده
با اعتقاد به این که هرچی در دنیا اتفاق میفته بهترین اتفاق ممکن واسه ماست(اعتقاد به احسن بودن نظام خلقت)
با کم کردن استرس هایی که خودم به خودم وارد می کنم
با تعبیر همه ی رفتار آدم ها به خوبی
و.





+قبلا هر وقت می خواستم مثبت تر فکر کنم می گفتم خودت را گول می زنی؟؟؟ و نتیجه این شد که اولش واقع نگر بودم ولی کم کم منفی ها زیاد تر شدن ، منفی نگری هم گاهی خود گول زنک هست پس چه بهتر که آدم خودش را با چیز هایی گول بزنه که آرامش واسش به ارمغان بیاره

+ فیلم "طعم گیلاس" ساخته ی کیارستمی را دیدید؟


همون جوری که در چند

پست قبل بهش اشاره داشتم امسال ان شاءالله  می خوام عینکم را عوض کنم! یا شاید بهتر باشه بگم می خوام عینک بذارم  چون مثبت اندیشی در حقیقت دیدن چیزهایی هست که قبلا اصلا به چشمت نمیمدن.

یکی از ثمرات این کار شکرگزار شدن و افزایش ایمان هست که خودش کلی حال دل آدم را خوب خواهد کرد و دیگری راضی شدن به رضای خداست و حاصل نهایی اش لذت بردن از زندگی. با کلی چیز حال خوب کن دیگه.

حالا چه جوری باید این کار را انجام بدم؟!

کلا با کنترل ذهن و افزایش خود آگاهی؛خلاصه و مفید :)

با تمرین (هر فکر منفی آمد سراغم با یه فکر مثبت جایگزینش کنم)
با اومدن به زمان حال به جای غوطه خوردن در گذشته و آینده و امید داشتن به آینده
با اعتقاد به این که هرچی در دنیا اتفاق میفته بهترین اتفاق ممکن واسه ماست(اعتقاد به احسن بودن نظام خلقت)
با کم کردن استرس هایی که خودم به خودم وارد می کنم
با تعبیر همه ی رفتار آدم ها به خوبی
و.





+قبلا هر وقت می خواستم مثبت تر فکر کنم می گفتم خودت را گول می زنی؟؟؟ و نتیجه این شد که اولش واقع نگر بودم ولی کم کم منفی ها زیاد تر شدن ، منفی نگری هم گاهی خود گول زنک هست پس چه بهتر که آدم خودش را با چیز هایی گول بزنه که آرامش واسش به ارمغان بیاره

+ فیلم "طعم گیلاس" ساخته ی کیارستمی را دیدید؟

راستی دوستان خیلی ممنونم واسه دعاهاتون.

یه سری بچه مثبت در این روزگار هستند که با نامحرم حرف نمی زنند ،سرشان را از زمین بلند نمی کنند، دوستانشان همه از جنس خودشان هستند ،جلسه های هفتگی خاصی شرکت می کنند که اخلاق و راه زندگی را به آن ها نشان می دهد، اردو های گروهی قم و مشهد و کربلا می روند و .
اما این بچه مثبت ها اگر اندکی بخواهد از این رویه خدا پسندانه ای که در پیش دارند تخطی کنند (به واسطه ی ورود به دانشگاه یا ازدواج با شخصی که سبک و سیاق متفاوت دارد یا رفتن سراغ کاری که لازمه اش باز بودن باشد و.) و به طور ناگهانی بروند در مود روشن فکری یهو همه چیز میرود روی هوا! 
بحث ،بحث جنبه نیست ،بحث عدم مهارت است مثل این می ماند که یک بچه هنوز راه رفتن یاد نگرفته، بخواهد بدود! خب آسیب قطعی است و حاصل چیز داغانی!! خواهد بود

اگه اعتقاد داری که حرف زدن با نامحرم حرام است به غیر از وقت ضرروت، این قانون را تا آخر عمرت دنبال کن اگه به این رسیدی که نگاه به نامحرم حرام است ازش کوتاه نیا . جلسه های هفتگی را رها نکن،هیچ وقت
و دیگه این که خودت را در معرض قرار نده همون فرمون قبلی را برو و اگه مجبور بودی که در معرض قرار بگیری مراقبت هات را بیشتر کن عاقبت به خیری ندارد در عیر این صورت  .  


:(
:)


یه سری بچه مثبت در این روزگار هستند که با نامحرم حرف نمی زنند ،سرشان را از زمین بلند نمی کنند، دوستانشان همه از جنس خودشان هستند ،جلسه های هفتگی خاصی شرکت می کنند که اخلاق و راه زندگی را به آن ها نشان می دهد، اردو های گروهی قم و مشهد و کربلا می روند و .
اما این بچه مثبت ها اگر اندکی بخواهد از این رویه خدا پسندانه ای که در پیش دارند تخطی کنند (به واسطه ی ورود به دانشگاه یا ازدواج با شخصی که سبک و سیاق متفاوت دارد یا رفتن سراغ کاری که لازمه اش باز بودن باشد و.) و به طور ناگهانی بروند در مود روشن فکری یهو همه چیز میرود روی هوا! 
بحث ،بحث جنبه نیست ،بحث عدم مهارت است مثل این می ماند که یک بچه هنوز راه رفتن یاد نگرفته، بخواهد بدود! خب آسیب قطعی است و حاصل چیز داغانی!! خواهد بود

اگه اعتقاد داری که حرف زدن با نامحرم حرام است به غیر از وقت ضرروت، این قانون را تا آخر عمرت دنبال کن اگه به این رسیدی که نگاه به نامحرم حرام است ازش کوتاه نیا . جلسه های هفتگی را رها نکن،هیچ وقت
و دیگه این که خودت را در معرض قرار نده همون فرمون قبلی را برو و اگه مجبور بودی که در معرض قرار بگیری مراقبت هات را بیشتر کن عاقبت به خیری ندارد در عیر این صورت  .  


:(
:)

یک خرداد:



هرچی بیشتر از روزهای عمرم میگذره بیشتر به این میرسم که باید کمتر حرف بزنم.

حالا این حرف زدن شامل زوایای مختلفی میشه که از حرف!برمیاد اما اینجا بیشتر منظورم وظیفه ی!!قضاوت کردن هست.

چه بسا امروزِ من ابعاد شخصیتی را داره بروز میده که دیروزِ من ازشون ناخرسند میشد و اصلا نفهمیدم چی شد و چه مسیری طی شد که من کاملا ناخواسته ویژگی هایی را پیدا کردم که قبلا با دیدنش در فرد دیگه تعجب می کردم،تعجب ازین که مگه میشه اینجوری بود یا می گفتم وای من که اصلا اینجوری نیستم و یه اطمینان الکی در دل داشتم که اصلا و ابدا تغییر نخواهم کرد و.

تغییر میتونه خوب باشه میتونه بد اما وجود داره

کی از منِ فرداش و اتفاقاتی که انتظارشو میکشه خبر داره.


کاری میشه انجام داد غیر از

آویزووون شدن؟


یکی از کارهایی که در دید آدم نسبت به دنیا اثر خیلی زیادی می تونه داشته باشه این هستش که زمان انجام یک کار، فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با تمرکز روی فعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صداها ،بوها.
غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.
و بهتر از این ها میتونه تنفس آگاهانه ،شنیدن آگاهانه و کلا افزایش خودآگاهی.


تکمله :پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)
ان شاءالله ادامه داره.با ما همراه باشید :))

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.

مرتبط :

طعم گیلاس

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.


پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.


پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.


پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.irv

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.


پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.


پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir


همون جوری که در چند

پست قبل بهش اشاره داشتم امسال ان شاءالله  می خوام عینکم را عوض کنم! یا شاید بهتر باشه بگم می خوام عینک بذارم  چون مثبت اندیشی در حقیقت دیدن چیزهایی هست که قبلا اصلا به چشمت نمیمدن.

یکی از ثمرات این کار شکرگزار شدن و افزایش ایمان هست که خودش کلی حال دل آدم را خوب خواهد کرد و دیگری راضی شدن به رضای خداست و حاصل نهایی اش لذت بردن از زندگی. با کلی چیز حال خوب کن دیگه.

حالا چه جوری باید این کار را انجام بدم؟!

کلا با کنترل ذهن و افزایش خود آگاهی؛خلاصه و مفید :)

با تمرین (هر فکر منفی آمد سراغم با یه فکر مثبت جایگزینش کنم)
با اومدن به زمان حال به جای غوطه خوردن در گذشته و آینده و امید داشتن به آینده
با اعتقاد به این که هرچی در دنیا اتفاق میفته بهترین اتفاق ممکن واسه ماست(اعتقاد به احسن بودن نظام خلقت)
با کم کردن استرس هایی که خودم به خودم وارد می کنم
با تعبیر همه ی رفتار آدم ها به خوبی
و.





+قبلا هر وقت می خواستم مثبت تر فکر کنم می گفتم خودت را گول می زنی؟؟؟ و نتیجه این شد که اولش واقع نگر بودم ولی کم کم منفی ها زیاد تر شدن ، منفی نگری هم گاهی خود گول زنک هست پس چه بهتر که آدم خودش را با چیز هایی گول بزنه که آرامش واسش به ارمغان بیاره

+ فیلم "طعم گیلاس" ساخته ی کیارستمی را دیدید؟

راستی دوستان خیلی ممنونم واسه دعاهاتون.

 یه وقت هایی هست که فکرهای منفی میاد سراغت.فکر منفی هم که میدونی چیه! همون فکری که هیچ اثر مثبتی واست به ارمغان نمیاره، دیدت را تحت تاثیر قرار میده، بد وقت میاد و قصد رفتن هم ممکنه نداشته باشه.کم کم باعث میشه از یه ظرف ماست تو فقط موی داخلش را ببینی و توجهی به سفیدی ماست نداشته باشی.حاصل دوست نداشتنی است .خب، حالا می خوای چه کنی؟ می تونی مثل خیلی ها همین جوری پیش بری تا آخر عمرت، می تونی هم مثبت ببینی و مثبت فکر کنی. واسه این کار بعد از تصمیم و اراده به تغییر، چند تا تمرین هم میشه انجام بدی :
 
اولیش این هست که برای یه مدت سر ساعت های خاص فکر های منفی ای که ممکنه بیاد سراغت را بنویسی و در مقابلش و ابعاد مثبت ماجرا را بیاری این کار باعث میشه عادتِ ذهن تغییر کنه
 
دومیش این هست که می تونی تصور کنی کنار یک رود روان ایستادی ،یه درخت که برگ های پهنی هم داره کنار این رود هست ، یه نسیمی هم میوزه و هرازگاهی برگی از درخت را میندازه ! روی برگ فکرت را بنویس و اون را داخل رود بنداز و با چشم رفتنش را دنبال کن
خواستی اینو هم باهاش گوش بده:
 

دریافت
 
 
سومیش هم  نوشتن هست و از بین بردن اون نوشته.
این تمرین ها تا حدی پیش میره که که دیگه ناخودآگاه مثبت ببینی *_*
 
 
پ.ن 1: پست گفت و گوی من با خودم هست  :)
پ.ن 2: چرا طعم نیمرو؟
 
 
مرتبط :

طعم هندوانه /

طعم گیلاس

 

تو شونزده سالگی برای اولین بار تصمیم گرفتم که به صورت جدی به یه مسئله از یه زاویه ی متفاوت با چیزی که همیشه بهمون گفته شده نگاه کنم ، اون مسئله هم گروهک منافقین یا مجاهدین خلق بود و طریقه ی جذب اعضا به گروه و.این کار باعث شد هر وقت چیزی شنیدم دیگه راحت قبول نکنم و سعی کنم از زاویه مقابل هم به مسئله نگاه کنم حتی در مقابله با افراد هم گاهی سعی می کنم خودم و رفتارهام را از نگاه اون ها ببینم. این کار باعث میشه گاهی به عکس العمل اون ها در مقابل رفتارهام حق بدم!!!

روش خوبیه، باعث میشه نگاه آدم به دنیا با اون هایی که طوطی وار حرف های دیگران را قبول و تکرار می کنند یکی نباشه

ومن این سبک را فعلا دوست دارم :)

و اما اصل موضوع:

متولد اورشلیم یه مستند خوبِ که بهت اجازه میده دیدت بازتر بشه و از نگاه یه اسرائیلی هم به یه ایرانی و به خود اسرائیل نگاه کنی.

مستندهایی که شمقدری ساخته را دوست داشتم ؛چه میراث آلبرتا 1و2و3 و چه انقلاب جنسی و سی سه سال سکوت و.

دوست داشتید "

ازینجا" میشه دیدش


 یه وقت هایی هست که فکرهای منفی میاد سراغت.فکر منفی هم که میدونی چیه! همون فکری که هیچ اثر مثبتی واست به ارمغان نمیاره، دیدت را تحت تاثیر قرار میده، بد وقت میاد و قصد رفتن هم ممکنه نداشته باشه.کم کم باعث میشه از یه ظرف ماست تو فقط موی داخلش را ببینی و توجهی به سفیدی ماست نداشته باشی.حاصل دوست نداشتنی است .خب، حالا می خوای چه کنی؟ می تونی مثل خیلی ها همین جوری پیش بری تا آخر عمرت، می تونی هم مثبت ببینی و مثبت فکر کنی. واسه این کار بعد از تصمیم و اراده به تغییر، چند تا تمرین هم میشه انجام بدی :
 
اولیش این هست که برای یه مدت سر ساعت های خاص فکر های منفی ای که ممکنه بیاد سراغت را بنویسی و در مقابلش و ابعاد مثبت ماجرا را بیاری این کار باعث میشه عادتِ ذهن تغییر کنه
 
دومیش این هست که می تونی تصور کنی کنار یک رود روان ایستادی ،یه درخت که برگ های پهنی هم داره کنار این رود هست ، یه نسیمی هم میوزه و هرازگاهی برگی از درخت را میندازه ! روی برگ فکرت را بنویس و اون را داخل رود بنداز و با چشم رفتنش را دنبال کن
خواستی اینو هم باهاش گوش بده:
 
 

دریافت
 
سومیش هم  نوشتن هست و از بین بردن اون نوشته.
این تمرین ها تا حدی پیش میره که که دیگه ناخودآگاه مثبت ببینی *_*
 
 
پ.ن 1: پست گفت و گوی من با خودم هست  :)
پ.ن 2: چرا طعم نیمرو؟
 
 
مرتبط :

طعم هندوانه /

طعم گیلاس

 

                                                                                       

 

ان شاءالله را که می نویسی صدایی- که مطمئنی از شیطان است- می گوید حالا تو می نویسی ان شاءالله وگرنه تا فردا ساعت چهار و نیم چه اتفاقی با این سرعت می خواهد رخ دهد که دیدار شما را بهم بزند؟؟؟. صبح بیدار می شوی و شادمانه در پی آماده شدن برای قرار عصر هستی .دو ساعت قبل از چهار و نیم لرزه ای وحشتناک بر وجودت میفتد و تا حدی ادامه پیدا می کند که حتی توان دادن پیام برای بهم زدن دیدار را هم نداری و دست به دامان همسر می شوی برای تماس با مخاطب منتظر.

و این گونه می شود که خدای مهربان تو را مورد نوازش قرار می دهد تا دیگر ان شاءالله نوشتن هایت با باور قلبی باشد . که تا او نخواهد برگی از درخت نیفتد.

 

 

+لرزه مقدمه ی تب


دارم با یه نفر صحبت می کنم .از پشت سر صدام میزنه. برمی گردم ،چند ثانیه فقط نگاهش می کنم .بعد خودم را جمع و جور می کنم و سلام علیک می کنیم و بهش میگم به خاطر نوری که تو چشم هام بود درست صورتت را ندیدم برای همین طول کشید تا بشناسمت. اما هم خودش فهمید هم من می دونستم به خاطر چیز دیگه ای بود که نتونستم همون لحظه ی اول مطمئن بشم خودشه و با گرمی باهاش حال و احوال کنم 

 در این مواقع می ترسم از خودم ، از عاقبتم. این اولین بار نیست که همچین اتفاقی برای دوستی میفته . اتفاقی که کم کم رخ میده .موریانه طور .

 

خداجون آخر داستان دنیای ما ختم به خیر بشه.

مرتبط

 

موضوع بسیار تکراری است ، میدونم :)

 

 


 اگه هم حساس باشی هم دلت نخواد کسی را برنجونی ! بعد از یه مدت میبینی خودت را دور کردی از همه و کم کم داری تنها میشی .اگه آدم برون گرایی باشی این تنهایی خیلی واست آزار دهنده میشه تا جایی که تصمیم می گیری خودت را تغییر بدی. کلی بحث روانشناسی گوش میدی و سعی می کنی روی خودت کار کنی.

اولین و مهم ترین چیزی که باید واسه خودت جا بندازی اینه  : "با دوستان مروت با دشمنان *مدارا " و البته صرفا با مدارا مشکل حساس بودن حل نمیشه پس نکته ی دومی که باید یاد بگیری اینه : "حرف آدم ها باد هواست" اگه جدای از احترام ظاهری تو ذهنت هم سعی می کردی به کرامت نفس آدم ها احترام بگذاری جا انداختن این جمله واست کلی زمان می بره .

در مسیر تغییر یه کتاب خوب پیدا می کنی که راه های خوبی واست داره

هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند آره هیچ چیز از آلبرت الیس

و بعد از اون با کتاب

رهایی از مشکلات بین فردی / متیو مک کی آشنا میشی که مبناش خوب کردن حال خودت هست و در طی مسیر خوب شدن حال خودت بقیه ی آدم ها را اولش می تونی تحمل کنی و یکم بعدتر میتونی دوستشون داشته باشی!

بعدش یاد می گیری با خودت بیشتر صحبت کنی! واسه رفتار آدم ها توجیه بیاری ، به خاطر سکوت هات با خدا معامله کنی!!! ( مثلا وقتی حس می کنی یکی داره سعی میکنه با حرفاش عصبانیت کنه این میاد به ذهنت که اون کیه که بخواد منو عصبانی کنه و این حاست که می فهمی تلاش هات واسه باد هوا دونستن حرف مردم داره جواب میده.)

کار دیگه ای که انجام میدی این هست که روی تغذیه ات یه بررسی جدی انجام بدی و سعی کنی

طبع غذاها را درست بشناسی و غذاهایی که با

طبیعتت جور نیست کمتر استفاده کنی( مثلا کافئین را حذف کنی!)

و با توجه به طبع و شخصیت و جسمت یه ورزش را به برنامه روزانه ات اضافه کن.

 

نکته ی مهم:

 در این مسیر هر چند وقت یک بار باید سنجش رفتاری بذاری! معیارت هم نظر عزیزانت باشه که مدت زمان طولانی تری را با تو می گذرونند .

                                   

  

خواهرانه : اگر متاهل هستید یا در آستانه ازدواج قرار دارید کتاب "مهارت های شویی" نوشته متیو مک کی خیلی مفید است.

*دشمن یکیش هم زیاده .به شخصه اگه حس کنم تو یه ارتباط با وجود تلاشم ! بازم طرف مقابل از تلاشش برای ناخشنود کردنم چیزی کم نمیذاره و کلا آدم گرفتاریه- و البته اون شخص از ارحامم نباشه- رابطه را قطع می کنم و اگه قطع به صلاح نبود کمش می کنم.اگه شما انرژی برای تحمل دارید یا رابطه ها واستون فرعی و اصلی نداره قطعا این روش اجرا نشه بهتره

+پست های طعم دار

 


یکی از کارهایی که در دید آدم نسبت به دنیا اثر خیلی زیادی می تونه داشته باشه این هستش که زمان انجام یک کار، فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با تمرکز روی فعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صداها ،بوها.
غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.

و بهتر از این ها میتونه تنفس آگاهانه ،شنیدن آگاهانه و کلا افزایش خودآگاهی.

 

 

 
تکمله :پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)
ان شاءالله ادامه داره.با ما همراه باشید :))

 

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.

 

 

مرتبط :

طعم گیلاس
 

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.

 

پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.

 

پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.

 

پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.irv

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.

 

پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir

یکی از کارهایی که باعث میشه دید آدم نسبت به دنیا تغییر پیدا کنه این هستش که زمانی که داره یه کاری انجام میده فقط همون کار را انجام بده!!!نه این که فیزیکش در مکان حضور داشته باشه اما فکر و ذهنش در حال پرواز به دور عالم هستی باشه

فایده اش این هست که آدم میاد در حال و انسان باحالی میشه!

راهش هم تمرین هست با غعالیت های خیلی روتین

مثلا:

پیاده روی آگاهانه: توجه به فشار قدم ها ،حرکت دست ها ،منظره ها، صدا ها ،بوها.

غذا خوردن آگاهانه : به رنگ و بو و دمای غذا دقت کردن موقع جویدن حسش کنیم !و بدرقه اش کنیم به سمت مری.

 

پست های طعم دار! تلاش های من هست واسه تغییر نگرشم به دنیا و این جا نوشتنش صرفا جهت به اشتراک گذاشتن مطالبی هست که یاد گرفتم واسه دوستایی که دوست دارن دیدشون را عوض کنند :)

+قبل از تصمیم به تغییر  بهتره خودت را بشناسی تا بهتر بدونی ضعف ها و قوت هات چی هست.



By solace.blog.ir

 

 

ان شاءالله را که می نویسی صدایی- که مطمئنی از شیطان است- می گوید حالا تو می نویسی ان شاءالله وگرنه تا فردا ساعت چهار و نیم چه اتفاقی با این سرعت می خواهد رخ دهد که دیدار شما را بهم بزند؟؟؟. صبح بیدار می شوی و شادمانه در پی آماده شدن برای قرار عصر هستی .دو ساعت قبل از چهار و نیم لرزه ای وحشتناک بر وجودت میفتد و تا حدی ادامه پیدا می کند که حتی توان دادن پیام برای بهم زدن دیدار را هم نداری و دست به دامان همسر می شوی برای تماس با مخاطب منتظر.

و این گونه می شود که خدای مهربان تو را مورد نوازش قرار می دهد تا دیگر ان شاءالله نوشتن هایت با باور قلبی باشد . که تا او نخواهد برگی از درخت نیفتد.

 

 

+لرزه مقدمه ی تب


 اگه هم حساس باشی هم دلت نخواد کسی را برنجونی ! بعد از یه مدت میبینی خودت را دور کردی از همه و کم کم داری تنها میشی .اگه آدم برون گرایی باشی این تنهایی خیلی واست آزار دهنده میشه تا جایی که تصمیم می گیری خودت را تغییر بدی. کلی بحث روانشناسی گوش میدی و سعی می کنی روی خودت کار کنی.

اولین و مهم ترین چیزی که باید واسه خودت جا بندازی اینه  : "با دوستان مروت با دشمنان *مدارا " و البته صرفا با مدارا مشکل حساس بودن حل نمیشه پس نکته ی دومی که باید یاد بگیری اینه : "حرف آدم ها باد هواست" اگه جدای از احترام ظاهری تو ذهنت هم سعی می کردی به کرامت نفس آدم ها احترام بگذاری جا انداختن این جمله واست کلی زمان می بره .

در مسیر تغییر یه کتاب خوب پیدا می کنی که راه های خوبی واست داره

هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند آره هیچ چیز از آلبرت الیس

و بعد از اون با کتاب

رهایی از مشکلات بین فردی / متیو مک کی آشنا میشی که مبناش خوب کردن حال خودت هست و در طی مسیر خوب شدن حال خودت بقیه ی آدم ها را اولش می تونی تحمل کنی و یکم بعدتر میتونی دوستشون داشته باشی!

بعدش یاد می گیری با خودت بیشتر صحبت کنی! واسه رفتار آدم ها توجیه بیاری ، به خاطر سکوت هات با خدا معامله کنی!!! ( مثلا وقتی حس می کنی یکی داره سعی میکنه با حرفاش عصبانیت کنه این میاد به ذهنت که اون کیه که بخواد منو عصبانی کنه و این حاست که می فهمی تلاش هات واسه باد هوا دونستن حرف مردم داره جواب میده.)

کار دیگه ای که انجام میدی این هست که روی تغذیه ات یه بررسی جدی انجام بدی و سعی کنی

طبع غذاها را درست بشناسی و غذاهایی که با

طبیعتت جور نیست کمتر استفاده کنی( مثلا کافئین را حذف کنی!)

و با توجه به طبع و شخصیت و جسمت یه ورزش را به برنامه روزانه ات اضافه کن.

 

نکته ی مهم:

 در این مسیر هر چند وقت یک بار باید سنجش رفتاری بذاری! معیارت هم نظر عزیزانت باشه که مدت زمان طولانی تری را با تو می گذرونند .

                                   

  

خواهرانه : اگر متاهل هستید یا در آستانه ازدواج قرار دارید کتاب "مهارت های شویی" نوشته متیو مک کی خیلی مفید است +کتاب "پنج زبان عشق" گری چایمن.

*دشمن یکیش هم زیاده .به شخصه اگه حس کنم تو یه ارتباط با وجود تلاشم ! بازم طرف مقابل از تلاشش برای ناخشنود کردنم چیزی کم نمیذاره و کلا آدم گرفتاریه- و البته اون شخص از ارحامم نباشه- رابطه را قطع می کنم و اگه قطع به صلاح نبود کمش می کنم.اگه شما انرژی برای تحمل دارید یا رابطه ها واستون فرعی و اصلی نداره قطعا این روش اجرا نشه بهتره

+پست های طعم دار

 


بعد از تغییرِ محل زندگیمون و اومدنمون به این جا،اولین بار بود که با اهل سنت مواجه میشدم و باهاشون معاشرت می کردم. 

اونا خیال می کردند من هم مثل خودشون سنی هستم تا زمانی که یکی شون پست های فیس بوکمو دیده بود  و ازم پرسید که شیعه ای.؟ آدم متعصبی نبود،چندتا سوال پرسیدبعد از سوالاتش هم گفت ما همه مسلمونیم و مثل خواهر و برادر شکلک و استیکر گل ۴ چت روم

یک بار هم یکیشون داشت از چیزی حرف میزد که چون با ماها تفاوت می کرد بهش گفتم من شیعه هستم و یه توضیحکی واسش دادم از میزان تفاوتمون تو اون موضوع خاص، اونم خیلی شیک و مجلسی بچه هاشو فرستاد داخل اتاق  و خودشم از کنارم بلند شد و ایستاد و مکالماتمون را ایستاده ادامه داد چون اندکی ایستادنش داشت طولانی میشد حس کردم دیگه کم کم ممکنه از زبان بدن بگذره و. این شد که دیگه خداحافظی کردم و از خونشون رفتم بای بای 

الان بعد از گذشت چند سال و با تکیه به حرف بزرگان و تجربه ای که خودم بدست آوردم، اصراری به گفتن شیعه بودنم به صورت داوطلبانه ندارم!!! مگر موقع نماز داخل نمازخونه که خودشون متوجه میشن

+وقتی یه نفر ازم میپرسه فرق شیعه و سنی چی هست توضیحم این میشه که ما  به یک پیامبر و کتاب آسمانی اعتقاد داریم نمازمون به سمت یک قبله است یک ماه از سال را روزه می گیریم اما در بعضی جزییات با هم متفاوتیم.

نمیخوام به عنوان یه نماینده از یه دین دامن بزنم به اختلاف ها.

مگه جز اینه که ما همه مسلمونیم؟

 

                                                                                                   

 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*عیدتون مبارک*   

+خلاقیت را با این تیتر به آخر رسوندم!!

به نظرات حاشیه پاسخ داده نخواهد شد پیشا پیش عذرخواهم

 


بعد از تغییرِ محل زندگیمون و اومدنمون به این جا،اولین بار بود که با اهل سنت مواجه میشدم و باهاشون معاشرت می کردم. 

اونا خیال می کردند من هم مثل خودشون سنی هستم تا زمانی که یکی شون پست های فیس بوکمو دیده بود  و ازم پرسید که شیعه‌ای.؟ آدم متعصبی نبود،چندتا سوال پرسیدبعد از سوالاتش هم گفت ما همه مسلمونیم و مثل خواهر و برادر شکلک و استیکر گل ۴ چت روم

یک بار هم یکیشون داشت از چیزی حرف میزد که چون با ماها تفاوت می کرد بهش گفتم من شیعه هستم و یه توضیحکی واسش دادم از میزان تفاوتمون تو اون موضوع خاص، اون‌هم خیلی شیک و مجلسی بچه هاشو فرستاد داخل اتاق  و خودشم از کنارم بلند شد و ایستاد و مکالماتمون را ایستاده ادامه داد چون اندکی ایستادنش داشت طولانی میشد حس کردم دیگه کم کم ممکنه از زبان بدن بگذره و. این شد که دیگه خداحافظی کردم و از خونشون رفتم بای بای 

الان بعد از گذشت چند سال و با تکیه به حرف بزرگان و تجربه ای که خودم بدست آوردم، اصراری به گفتن شیعه بودنم به صورت داوطلبانه ندارم!!! مگر موقع نماز داخل نمازخونه که خودشون متوجه میشن

+وقتی یه نفر ازم می‌پرسه فرق شیعه و سنی چی هست توضیحم این میشه که ما  به یک پیامبر و کتاب آسمانی اعتقاد داریم نمازمون به سمت یک قبله است یک ماه از سال را روزه می گیریم اما در بعضی جزییات با هم متفاوتیم.

نمیخوام به عنوان یه نماینده از یه دین دامن بزنم به اختلاف ها.

مگه جز اینه که ما همه مسلمونیم؟

 

                               

 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*عیدتون مبارک*   

+خلاقیت را با این تیتر به آخر رسوندم!! سوشی هم میشد باشه!

به نظرات حاشیه پاسخ داده نخواهد شد پیشا پیش عذرخواهم

 


برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که میداند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 

شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که شغل شان همین است هم از پسش بر نمی آیند. حتی بعضی افراد که با گفتن یک جمله از کل حرف هایت می خواهند نشان بدهند که ما حرف هایت را شنیده ایم اما بسی واضح و مبرهن است که این تکنیک را از کتاب های مشاوره یاد گرفتند و ، و تلاششان واقعا قابل ستایش است!!! حتی اگر سکوتشان بسی رضایت بخش تر باشد!

ذهنم می رود پیش افرادی که بدون گرفتن حق مشاوره به حرف های عزیزان و نزدیکانشان با جان دل گوش می دهند و با آن ها همدردی و حتی همدلی می کنند آن ها بدون آن که خودشان بدانند، بدون آن که کتاب های مشاوره را خوانده باشند دلشان شده است محرم اسرار همه و این قدری در این راه تجربه به دست آورده اند که بتوانند فرد مقابل را آرام کنند و چند راه حل هم حتی نشانش دهند و.

بعد شروع می کنم به آنالیز رفتاری خودم در مکالمات مخصوصا زمانی که شخصی مرا به عنوان محرم رازش انتخاب کرده است چقدر به او خوب گوش داده ام، چقدر همراهش بغض کرده ام، چقدر خندیده ام، چقدر در دل و ذهنم ترمز کشیده ام که مبادا قضاوتش کرده باشم.بعد هم شروع می کنم به تلاش برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به یک شنونده ی خوب.

 

 

تکمله : عکس زیر برای کتاب رهایی از مشکلات بین فردی نوشته ی متیو مک کی هست و درباره ی یک گفتگوی آگاهانه از نوع ساده و روتین اش . در این صفحه روشی برای دلنشین کردن یک گفت‌وگوی معمولی(و آگاهانه) پیشنهاد شده :)

  

 

 

 


بعد از تغییرِ محل زندگیمون و اومدنمون به این جا،اولین بار بود که با اهل سنت مواجه میشدم و باهاشون معاشرت می کردم. 

اونا خیال می کردند من هم مثل خودشون سنی هستم تا زمانی که یکی شون پست های فیس بوکمو دیده بود  و ازم پرسید که شیعه‌ای.؟ آدم متعصبی نبود،چندتا سوال پرسیدبعد از سوالاتش هم گفت ما همه مسلمونیم و مثل خواهر و برادر شکلک و استیکر گل ۴ چت روم

یک بار هم یکیشون داشت از چیزی حرف میزد که چون با ماها تفاوت می کرد بهش گفتم من شیعه هستم و یه توضیحکی واسش دادم از میزان تفاوت‌مون تو اون موضوع خاص، اون‌هم خیلی شیک و مجلسی بچه هاشو فرستاد داخل اتاق  و خودشم از کنارم بلند شد و ایستاد و مکالماتمون را ایستاده ادامه داد چون اندکی ایستادنش داشت طولانی میشد حس کردم دیگه کم کم ممکنه از زبان بدن بگذره و. این شد که دیگه خداحافظی کردم و از خونشون رفتم بای بای 

الان بعد از گذشت چند سال و با تکیه به حرف بزرگان و تجربه ای که خودم بدست آوردم، اصراری به گفتن شیعه بودنم به صورت داوطلبانه ندارم!!! مگر موقع نماز داخل نمازخونه که خودشون متوجه میشن

+وقتی یه نفر ازم می‌پرسه فرق شیعه و سنی چی هست توضیحم این میشه که ما به یک پیامبر و کتاب آسمانی اعتقاد داریم نمازمون به سمت یک قبله است یک ماه از سال را روزه می گیریم اما در بعضی جزییات(!) با هم متفاوتیم.

نمی‌خوام به عنوان یه نماینده از یه دین دامن بزنم به اختلاف ها.

مگه جز اینه که ما همه مسلمونیم؟

 

                               

 ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*عیدتون مبارک*   

+خلاقیت را با این تیتر به آخر رسوندم!! سوشی هم میشد باشه!

به نظرات حاشیه پاسخ داده نخواهد شد پیشا پیش عذرخواهم

 


 اگه هم حساس باشی هم دلت نخواد کسی را برنجونی ! بعد از یه مدت میبینی خودت را دور کردی از همه و کم کم داری تنها میشی .اگه آدم برون گرایی باشی این تنهایی خیلی واست آزار دهنده میشه تا جایی که تصمیم می گیری خودت را تغییر بدی. کلی بحث روانشناسی گوش میدی و سعی می کنی روی خودت کار کنی.

اولین و مهم ترین چیزی که باید واسه خودت جا بندازی اینه  : "با دوستان مروت با دشمنان *مدارا " و البته صرفا با مدارا مشکل حساس بودن حل نمیشه پس نکته ی دومی که باید یاد بگیری اینه : "حرف آدم ها باد هواست" اگه جدای از احترام ظاهری تو ذهنت هم سعی می کردی به کرامت نفس آدم ها احترام بگذاری جا انداختن این جمله واست کلی زمان می بره .

در مسیر تغییر یه کتاب خوب پیدا می کنی که راه های خوبی واست داره

هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند آره هیچ چیز از آلبرت الیس

و بعد از اون با کتاب

رهایی از مشکلات بین فردی / متیو مک کی آشنا میشی که مبناش خوب کردن حال خودت هست و در طی مسیر خوب شدن حال خودت بقیه ی آدم ها را اولش می تونی تحمل کنی و یکم بعدتر میتونی دوستشون داشته باشی!

بعدش یاد می گیری با خودت بیشتر صحبت کنی! واسه رفتار آدم ها توجیه بیاری ، به خاطر سکوت هات با خدا معامله کنی!!! ( مثلا وقتی حس می کنی یکی داره سعی میکنه با حرفاش عصبانیت کنه این میاد به ذهنت که اون کیه که بخواد منو عصبانی کنه و این حاست که می فهمی تلاش هات واسه باد هوا دونستن حرف مردم داره جواب میده.)

کار دیگه ای که انجام میدی این هست که روی تغذیه ات یه بررسی جدی انجام بدی و سعی کنی

طبع غذاها را درست بشناسی و غذاهایی که با

طبیعتت جور نیست کمتر استفاده کنی( مثلا کافئین را حذف کنی!)

و با توجه به طبع و شخصیت و جسمت یه ورزش را به برنامه روزانه ات اضافه کن.

 

نکته ی مهم:

 در این مسیر هر چند وقت یک بار باید سنجش رفتاری بذاری! معیارت هم نظر عزیزانت باشه که مدت زمان طولانی تری را با تو می گذرونند .

 

  

خواهرانه : اگر متاهل هستید یا در آستانه ازدواج قرار دارید کتاب "مهارت‌های شویی" نوشته متیو مک‌کی خیلی مفید است +کتاب "پنج زبان عشق" گری چاپمن.

*دشمن یکیش هم زیاده .به شخصه اگه حس کنم تو یه ارتباط با وجود تلاشم ! بازم طرف مقابل از تلاشش برای ناخشنود کردنم چیزی کم نمیذاره و کلا آدم گرفتاریه- و البته اون شخص از ارحامم نباشه- رابطه را قطع می کنم و اگه قطع به صلاح نبود کمش می کنم.اگه شما انرژی برای تحمل دارید یا رابطه ها واستون فرعی و اصلی نداره قطعا این روش اجرا نشه بهتره

+پست های طعم دار

 


 یه وقت هایی هست که فکرهای منفی میاد سراغت.فکر منفی هم که میدونی چیه! همون فکری که هیچ اثر مثبتی واست به ارمغان نمیاره، دیدت را تحت تاثیر قرار میده، بد وقت میاد و قصد رفتن هم ممکنه نداشته باشه.کم کم باعث میشه از یه ظرف ماست تو فقط موی داخلش را ببینی و توجهی به سفیدی ماست نداشته باشی.حاصل دوست نداشتنی است .خب، حالا می خوای چه کنی؟ می تونی مثل خیلی ها همین جوری پیش بری تا آخر عمرت، می تونی هم مثبت ببینی و مثبت فکر کنی. واسه این کار بعد از تصمیم و اراده به تغییر، چند تا تمرین هم میشه انجام بدی :
 
اولیش این هست که برای یه مدت سر ساعت های خاص فکر های منفی ای که ممکنه بیاد سراغت را بنویسی و در مقابلش و ابعاد مثبت ماجرا را بیاری این کار باعث میشه عادتِ ذهن تغییر کنه
 
دومیش این هست که می تونی تصور کنی کنار یک رود روان ایستادی ،یه درخت که برگ های پهنی هم داره کنار این رود هست ، یه نسیمی هم میوزه و هرازگاهی برگی از درخت را میندازه ! روی برگ فکرت را بنویس و اون را داخل رود بنداز و با چشم رفتنش را دنبال کن
خواستی اینو هم باهاش گوش بده:
 

 


دریافت

 
سومیش هم  نوشتن هست و از بین بردن اون نوشته.
این تمرین ها تا حدی پیش میره که که دیگه ناخودآگاه مثبت ببینی *_*
 
 
پ.ن 1: پست گفت و گوی من با خودم هست  :)
پ.ن 2: چرا طعم نیمرو؟
 
 
مرتبط :

طعم هندوانه /

طعم گیلاس

 

شکل اول :

پاییزه؛ میگه ساعت ده بیا بریم با هم فلان فروشگاه را بهم نشون بده! ساعت ده میشه خبری نمیشه ،ده و نیم میشه باز خبری نمیشه، پیام میدی چی شد جواب نمیده! تا یازده و نیم!! که دارم میام! ساعت دوازده میاد سر قرار بدون هیچ توضیح و عذرخواهی. ( اعتراض نمی کنی چون باردار است و.)

زمستونه؛ میگه ساعت یازده بیا بریم پیاده روی، محل قرار میشه ورودی پارک ، ساعت یازده و بیست دقیقه میشه باز نمیاد زنگ می‌زنی پس کجایی؟!! میگه تو راهم! می رسه باز هم بدون توضیح و عذرخواهی. اعتراض میکنی که این رفتار نه از مسلمانی است (چون می‌دانی اهل دین هست) و نه از اخلاق (که شک داری  اهل این یکی باشد) میگه آخه داشتیم فلان کار (که کاری بسیار بی وقت و غیر ضروری است) انجام می دادم و.

 

شکل دوم :

تابستونه؛ با هم قرار داریم چند دقیقه قبلش تماس می گیره که یکمی دیر میرسه سر قرار، ده دقیقه از ساعت اصلی قرار نگذشته که میبینی با عجله میاد و کلی عذرخواهی بابت تاخیر و شروع به توضیح که میکنه میبینی اگه جای اون بودی شاید اصلا قید قرار را میزدی.

 

چی میشه که واسه بعضی این تصور هست که همه ی دنیا به اون ها بدهی دارند!

 


برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که میداند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 

شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که شغل شان همین است هم از پسش بر نمی آیند. حتی بعضی افراد که با گفتن یک جمله از کل حرف هایت می خواهند نشان بدهند که ما حرف هایت را شنیده ایم اما بسی واضح و مبرهن است که این تکنیک را از کتاب های مشاوره یاد گرفتند و ، و تلاششان واقعا قابل ستایش است!!! حتی اگر سکوتشان بسی رضایت بخش تر باشد!

ذهنم می رود پیش افرادی که بدون گرفتن حق مشاوره به حرف های عزیزان و نزدیکانشان با جان دل گوش می دهند و با آن ها همدردی و حتی همدلی می کنند آن ها بدون آن که خودشان بدانند، بدون آن که کتاب های مشاوره را خوانده باشند دلشان شده است محرم اسرار همه و این قدری در این راه تجربه به دست آورده اند که بتوانند فرد مقابل را آرام کنند و چند راه حل هم حتی نشانش دهند و.

بعد شروع می کنم به آنالیز رفتاری خودم در مکالمات مخصوصا زمانی که شخصی مرا به عنوان محرم رازش انتخاب کرده است چقدر به او خوب گوش داده ام؟ چقدر همراهش بغض کرده ام؟ چقدر خندیده ام؟ چقدر در دل و ذهنم ترمز کشیده ام که مبادا قضاوتش کرده باشم؟.بعد هم شروع می کنم به تلاش برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به یک شنونده ی خوب.

 

 

تکمله : عکس زیر برای کتاب رهایی از مشکلات بین فردی نوشته ی متیو مک کی هست و درباره ی یک گفتگوی آگاهانه از نوع ساده و روتین اش . در این صفحه روشی برای دلنشین کردن یک گفت‌وگوی معمولی(و آگاهانه) پیشنهاد شده :)

  

 

پست طعم‌دار

 


 اگه هم حساس باشی هم دلت نخواد کسی را برنجونی ! بعد از یه مدت میبینی خودت را دور کردی از همه و کم کم داری تنها میشی .اگه آدم برون گرایی باشی این تنهایی خیلی واست آزار دهنده میشه تا جایی که تصمیم می گیری خودت را تغییر بدی. کلی بحث روانشناسی گوش میدی و سعی می کنی روی خودت کار کنی.

اولین و مهم ترین چیزی که باید واسه خودت جا بندازی اینه  : "با دوستان مروت با دشمنان مدارا " و البته صرفا با مدارا مشکل حساس بودن حل نمیشه پس نکته ی دومی که باید یاد بگیری اینه : "حرف آدم ها باد هواست" اگه جدای از احترام ظاهری تو ذهنت هم سعی می کردی به کرامت نفس آدم ها احترام بگذاری جا انداختن این جمله واست کلی زمان می بره .

در مسیر تغییر یه کتاب خوب پیدا می کنی که راه های خوبی واست داره

هیچ چیز نمی تواند ناراحتم کند آره هیچ چیز از آلبرت الیس

و بعد از اون با کتاب

رهایی از مشکلات بین فردی / متیو مک کی آشنا میشی که مبناش خوب کردن حال خودت هست و در طی مسیر خوب شدن حال خودت بقیه ی آدم ها را اولش می تونی تحمل کنی و یکم بعدتر میتونی دوستشون داشته باشی!

بعدش یاد می گیری با خودت بیشتر صحبت کنی! واسه رفتار آدم ها توجیه بیاری ، به خاطر سکوت هات با خدا معامله کنی!!! ( مثلا وقتی حس می کنی یکی داره سعی میکنه با حرفاش عصبانیت کنه این میاد به ذهنت که اون کیه که بخواد منو عصبانی کنه و این حاست که می فهمی تلاش هات واسه باد هوا دونستن حرف مردم داره جواب میده.)

کار دیگه ای که انجام میدی این هست که روی تغذیه ات یه بررسی جدی انجام بدی و سعی کنی

طبع غذاها را درست بشناسی و غذاهایی که با

طبیعتت جور نیست کمتر استفاده کنی( مثلا کافئین را حذف کنی!)

و با توجه به طبع و شخصیت و جسمت یه ورزش را به برنامه روزانه ات اضافه کن.

 

نکته ی مهم:

 در این مسیر هر چند وقت یک بار باید سنجش رفتاری بذاری! معیارت هم نظر عزیزانت باشه که مدت زمان طولانی تری را با تو می گذرونند .

 

  

خواهرانه : اگر متاهل هستید یا در آستانه ازدواج قرار دارید کتاب "مهارت‌های شویی" نوشته متیو مک‌کی خیلی مفید است +کتاب "پنج زبان عشق" گری چاپمن.

+پست های طعم دار

 


 

برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت‌های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده‌ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که می‌داند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده‌ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 

 

شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که شغل‌شان همین است هم از پسش بر نمی‌آیند. حتی بعضی افراد که با گفتن یک جمله از کل حرف‌هایت می خواهند نشان بدهند که ما حرف هایت را شنیده ایم اما بسی واضح و مبرهن است که این تکنیک را از کتاب‌های مشاوره یاد گرفتند و ، و تلاش‌شان واقعا قابل ستایش است!!! حتی اگر سکوت‌شان بسی رضایت بخش تر باشد!

ذهنم می رود پیش افرادی که بدون گرفتن حق مشاوره به حرف‌های عزیزان و نزدیکان‌شان با جان دل گوش می‌دهند و با آن ها همدردی و حتی همدلی می کنند آن‌ها بدون آن که خودشان بدانند، بدون آن که کتاب های مشاوره را خوانده باشند دلشان شده است محرم اسرار همه و این قدری در این راه تجربه به دست آورده اند که بتوانند فرد مقابل را آرام کنند و چند راه حل هم حتی نشانش دهند و.

بعد شروع می کنم به آنالیز رفتاری خودم در مکالمات مخصوصا زمانی که شخصی مرا به عنوان محرم رازش انتخاب کرده است چقدر به او خوب گوش داده ام؟ چقدر همراهش بغض کرده‌ام؟ چقدر خندیده ام؟ چقدر در دل و ذهنم ترمز کشیده‌ام که مبادا قضاوتش کرده باشم؟.بعد هم شروع می کنم به تلاش برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به یک شنونده ی خوب.

 

 

تکمله : عکس زیر برای کتاب رهایی از مشکلات بین فردی نوشته ی متیو مک کی هست و درباره ی یک گفتگوی آگاهانه از نوع ساده و روتین اش . در این صفحه روشی برای دلنشین کردن یک گفت‌وگوی معمولی(و آگاهانه) پیشنهاد شده :)

  

 

پست طعم‌دار

 


اول که شروع می کنی به نوشتن لیست ارزش‌هات مصمم میشی که حتما ازشون حراست و پیروی کنی.  تعریف ارزش چیه؟

"نخستین گام برای ایجاد تغییر رفتاری موفق، شناسایی ارزش‌های حاکم بر روابط خود است در رابطه با والدین ،همسر، فرزندان، دوستان و رئیس خود چه موضوعی برای شما بسیار با اهمیت است؟ ارزش ها چیزهایی هستند مثل صداقت، عشق و احترام. این ارزش‌ها محرک‌های خوبی برای تغییر رفتار به شمار میروند."(رهایی از مشکلات بین فردی/ص81)

حالا ممکنه وقتی در موقعیت قرار می‌گیری یه سری فکر و

هیجان (مخرب) در ذهنت بیاد که اگه ندونی چطور کنترلشون کنی می تونند مانع رسیدن به هدفت و پیروی از ارزش‌هات بشن.

 

در دو عکس زیر که از کتاب"رهایی از مشکلات بین فردی"گرفته شده در مورد این که چطور ازین موانع عبور کنیم صحبت شده(صفحه ی اول تمرین هست و صفحه ی دوم یک مثال برای اون تمرین ) پیشنهاد می کنم مطالعه بفرمایید :

 

 

در صفحه‌ی( عکس!) اول عبارت طرحواره-خاست اومده که به طور مختصر میشه این طور تعریفش کرد (قبلش لازم می ‌دونم این را اضافه کنم که همه ی آدم ها طرحواره دارند از یکی گرفته تا. پس لطفا با این دید که طرحواره چیه؟! من که سالمم اینا برای همسایه است متن را نخونید طرحواره داشتن نشونه ناسالم بودن نیست:)):

تعریف طرحواره از فصل دو کتاب: طرحواره‌ی ناسازگار همان باوری است که درباره ی خودتان و هم چنین رابطه با جهان،در ذهن شما نقش بسته است.این باور را مدام به شما القا می کند که آدم مشکل داری هستید، مشکلات زیادی دارید و قادر به برقراری رابطه‌ی سالم با خودتان و دیگران نیستید.این طرحواره ها در توانایی شما برای احساس امنیت و ی نیازهای اولیه ی خود در رابطه با دیگران، خلل ایجاد می کنند.این طرحواره ها در دوران کودکی شکل می گیرند و.

 

تعریف طرحواره -خاست از فصل چهار کتاب :رفتارهای طرحواره-خاست راهکارهایی هستند که به شما کمک می‌کنند تا درد ناشی از طرحواره‌ها را کاهش دهید یا از شر این درد خلاص شوید. احساس‌های ناشی از طرحواره‌ها از جمله ترس،خشم،ناامیدی و شرم چنان قدرتمندند که به محض به‌وجود آمدن شما بلافاصله تلاش می‌کنید که آنها را از بین ببرید. رفتارهای طرحواره خاست موقتا باعث آرامش و تسکین شما می شوند اما در طولانی مدت نه تنها درد ناشی از طرحوارهها را افزایش می دهند و شدت می بخشند بلکه معمولا باعث نابود شدن روابط شما نیز می شوند. و.

 

همین :)

در مسیر حفظ ارزش هاتون ثابت قدم :)

امیدوارم مفید باشه :)


یه تصوری وجود داره که اگر کسی در قبال رفتار یا حرف نا به جا (و حتی به جا اما ناخوشایند برای طرف مقابل) عذرخواهی کنه آدم ضعیف و مهرطلبی هست و قصد داره همه را راضی نگه داره. ولی من با این طرز فکر موافق نیستم به نظرم اتفاقا این از قدرت شخص هست که اشتباهش را بپذیره و این از شهامت و اعتماد به نفس و مهرورزی (نه مهر‌‌طلبی) مناسبش هست که میتونه از فردی که حس میکنه ناراحت کرده معذرت بخواد!

 

اما راضی نگه داشتن همه !!! با این قسمت از ماجرای عذرخواهی موافقم اما نه به معنای منفی اون. مثلا شخص حس کرده طرفش حساس هست و حرفش باعث دل شکسته شدن اون شده ، حرفی هم که زده حرف بی ربطی نبوده اما بازم ازون شخص عذر بخواد به نظرم این کار به اخلاق مداری نزدیک هست و فکر نمی‌کنم دین هم جز این بگه حالا چرا ما دوست دارین از نفسمون پیروی کنیم و بگیم ناراحت شد که شد .منتظر شد که شد. امانتش خراب شد که شد . شد که شد؟ پس دل آدم ها چی میشه ؟

 

 

چقدر وقتی حس کردیم یه نفر از ما رنجیده تو ذهنمون گفتیم : خب می خواست ناراحت نشه من که چیزی نگفتم؟!


برنامه‌ی نیمه پنهان ماه را نگاه می کنم اما این بار به جای دقت به صحبت‌های مهمان ،تمام دقت و حواسم را داده‌ام به مجری! به واکنش های درست و به جایش‌ (به جا خندیدن، به جا گریه کردن،به جا تعجب کردن و.) به لحن مهربانش، به همراه و همدل بودنش، به این که می‌داند کی باید چه سوالی بپرسد و.و تمام ویژگی های یک شنونده‌ی خوب را دارد .خوب و مهربان. 

 

شنونده ی خوب بودن و داشتن یک مکالمه ی دلنشین به ظاهر ساده و پیش پا افتاده است! اما حتی خیلی از مجری ها که شغل‌شان همین است هم از پسش بر نمی‌آیند. حتی بعضی افراد که با گفتن یک جمله از کل حرف‌هایت می خواهند نشان بدهند که ما حرف هایت را شنیده ایم اما بسی واضح و مبرهن است که این تکنیک را از کتاب‌های مشاوره یاد گرفتند و ، و تلاش‌شان واقعا قابل ستایش است!!! حتی اگر سکوت‌شان بسی رضایت بخش تر باشد!

ذهنم می رود پیش افرادی که بدون گرفتن حق مشاوره به حرف‌های عزیزان و نزدیکان‌شان با جان دل گوش می‌دهند و با آن ها همدردی و حتی همدلی می کنند آن‌ها بدون آن که خودشان بدانند، بدون آن که کتاب های مشاوره را خوانده باشند دلشان شده است محرم اسرار همه و این قدری در این راه تجربه به دست آورده اند که بتوانند فرد مقابل را آرام کنند و چند راه حل هم حتی نشانش دهند و.

بعد شروع می کنم به آنالیز رفتاری خودم در مکالمات مخصوصا زمانی که شخصی مرا به عنوان محرم رازش انتخاب کرده است چقدر به او خوب گوش داده ام؟ چقدر همراهش بغض کرده‌ام؟ چقدر خندیده ام؟ چقدر در دل و ذهنم ترمز کشیده‌ام که مبادا قضاوتش کرده باشم؟.بعد هم شروع می کنم به تلاش برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به یک شنونده ی خوب.

 

 

تکمله : عکس زیر برای کتاب رهایی از مشکلات بین فردی نوشته ی متیو مک کی هست و درباره ی یک گفتگوی آگاهانه از نوع ساده و روتین اش . در این صفحه روشی برای دلنشین کردن یک گفت‌وگوی معمولی(و آگاهانه) پیشنهاد شده :)

  

 

پست طعم‌دار

 


بعضی آدم ها یک لیلای وجود دارند.

لیلایی که مظلوم و معصوم است

لیلایی که به راحتی به دیگران اجازه تصمیم گیری برای زندگی شخصی اش را می دهد.

لیلایی که حاضر است حتی از عشقش بگذرد تا دیگران از او راضی باشند.

لیلاها در مورد مسائل نظری از خود ندارند و فقط نظر دیگران را طوطی وار تکرار می‌کنند.

لیلاها خوبند، مهربانند و بی آزار اما همه‌ی دیگر با آن‌ها مهربان نیستند.خیلی‌ها از لیلاها سوءاستفاده می کنند.

.

 

لیلا نباشیم.

 

فیلم لیلا داریوش مهرجوئی را دوست داشتید ببنید :)


یه زمانی یه دوره ای را تو یه موسسه ای شروع کردم! با جو کلاس آشنا نبودم با اون موسسه هم و همین طور با سبک تدریس! و .چون مربی جلسه‌ی اول گفته بود ما این‌جا بر اساس استانداردها درس میدیم هر‌چی میشد می گفتم خب لابد باید همین‌جور باشه !   مدتی بعد از همون دوره با یه مربی دیگه کلاس گرفتم. کلاسش بر خلاف قبلی زمان بندی دقیق‌تری داشت و در کل کلاس مفیدتری بود راستش حس خوبی ازین موضوع بهم دست نداد ازین که دوره ی قبل هرچی پیش اومد بدون این که قدمی برای تغییرش بردارم   خیال کردم خب همینه دیگه و سعی کردم خودم را با شرایط وفق بدم و حتی اذیت هم بشم! .بعد یاد این جمله افتادم : به جای این که دنیا را فرش کنی کفش پات کن!حس کردم این قدر این جمله ملکه ی ذهن من شده که تو هر شرایطی قرار بگیرم سعی می کنم خودم را با اون شرایط هماهنگ کنم و خیلی کم پیش اومده که در جهت تغییر شرایط پیرامونم بربیام*

شاید برای خیلی جاها این ملکه خانم خوب فرمون بده اما خیلی وقت ها هم هست که عاقبت فرمون دادنش ضربه مغزی شدنه

بعضی وقت ها مثل این می مونه که بخوای یه فیل را تو یه لیوان جا بدی.شدنیه؟   

گاهی آدم دوست نداره کفش پاش کنه .نه به اندازه ی کل دنیا .اما به اندازه ی خونه ی خودت.به اندازه اتاق هات .میتونی که فرشش کنی و با خیال راحت پا راه بری؟

خواستم به این برسم که گاهی آدم چون از شرایط دیگه خبر نداره خیال می کنه همیشه و همه جا همین جوره و گاهی بعضی شرایط این قدر الکی سخت هستن و روی فرد فشار میارن که بهش آسیب جدی میرسه و استعداد هاش میسوزه یا زمانش هدر میره و.

+بعضی شرایط از ذهن و درون آدم میان .هرچقدر هم که محیط عوض بشه باز همونه .مگر این که ذهن عوض بشه

+این پست موارد استثنا را شامل نمیشه پس به همه چی نمیشه تعمیمش داد!

 

*پست نوشته شده در دی ماه 95  ویراستاری!! در آذر 98  = من الان این ویژگی را در وجودم کم رنگ و کم رنگ تر کردم


 

این قسمت از گفت‌وگوی تنهایی را خیلی دوست دارم ! و بارها بهش گوش دادم .

گفت‌وگو با هنگامه قاضیانی .

زمانش سی دقیقه و شانزده ثانیه است!

+این فایل فقط صوت هست اگر تصویرش را هم دوست داشتید ببینید

اینجا :)

 


مقدمه:

بچه تر که بودم چشم زخم یا شور چشمی را خرافاتی حاصلِ فکرِ یک سری انسانِ بدبین و اهل فرافکنی می دانستم که برای اتفاقاتی که از سرِ اشتباه خودشان رخ داده، دنبال مقصر یا دلیلی غیر از دلیل واقعی می گردند تا حس بهتری پیدا کنند.

اصل ماجرا:

یک بار داشتم پوست پرتقالی را با چاقو می کندم که چاقو به شکل مسخره ای از دستم در رفت و به صورت اسلوموشن! تا حوالی چشمم آمد یک دوری زد! و برگشت به ظرف. چند ثانیه ای بین جمع حاضر سکوت حاکم شد.بعد همه ی حضار به اتفاق فرمودند : صدقه بدهید بلایی بود که دفع شد ازین نظریه خوشم آمد .بلا!. دفع بلا. صدقه برای دفع بلا. بعدتر با رفع بلا آشنا شدم .بلایی که قرار بوده بیاید اما به دلیلی مثل صدقه مادی یا معنوی! از تو دور شده بدون آن که تو متوجه شده باشی و.اما چشم زخم را همچنان دوست نداشتم .تا اینکه اتفاقاتی برایم شروع به رخ دادن کردند که من دلیلی برای آن ها پیدا نمی کردم برای همین برای تسکین خودم حس کردم بهتر است من هم به شور چشمی افراد معتقد بشوماما نه در حد افراطی فقط در حد صدقه و جدیدترها(تحت تاثیر یک سخنرانی!) اسفند دود می کنم برای دور کردن :.

هرچه بیشتر میگذرد و دایره معاشرتم با افراد وسیع تر میشود‍‍‍‍‍‍‍‍♀️بیشتر با عمق اعتقاد افراد به مسئله چشم شور!مواجه می شوم.(.وسیع شدن دایره معاشرت یعنی معاشرت با آدم های جدید از فرهنگ ،درجه اعتقادی، و مدرک تحصیلی خیلی متفاوت از همدیگه)

حالا شمایی که مورد اتهام شور چشمی قرار گرفته ای( مستقیم یا با زبان بدن) اندکی جلوی زبان خودت را بگیر و از محسناتی که در شخصی میبینی چیزی نگو. اندکی ذوق کردنت را خفه کن تا مردم دچار توهم نشوند شاید اصلا از شوری چشم تو نبود که بعد از قربان صدقه هایت برای دست و پای بلورین بچه ی مردم یهو موقع آب خوردن آب پرید به گلویش و دوتا سرفه کرد شاید چشم آن یکی به او گرفته که ساکت بوده و فقط به او نگاه می کرده است!

و ای شمای چشم ترس از چشم شور لطفا اندکی به مدارک قاب کرده ات نگاه کن و حداقل برای حفظ پرستیژ خودت وقتی مهمانان محترمی داری، صبر کن وقتی تشریف بردند اسفند دود کن که چشم نخوری ایشالا! نه این که وسط مهمانی بروی و خیلی ناشیک و خیابانی(متضاد شیک و مجلسی ) اسفند را بیاوری و دودش را فوت کنی سمت مهمان بینوایا وقتی مهمان بی نوا از سر کم تجربگی برای زیبایی نداشته بچه شما ذوق کرد اذکارتان را اندکی نامحسوس تر زیر لب بگویید و فوت کنید! و در آخر این که لطفا فامیل دور طور به تخته بکوبید و در جواب بگویید کیه! تا مهمانتان ناراحت نشود از حرکت قرون وسطایی شما

 


مقدمه:

بچه تر که بودم چشم زخم یا شور چشمی را خرافاتی حاصلِ فکرِ یک سری انسانِ بدبین و اهل فرافکنی می دانستم که برای اتفاقاتی که از سرِ اشتباه خودشان رخ داده، دنبال مقصر یا دلیلی غیر از دلیل واقعی می گردند تا حس بهتری پیدا کنند.

اصل ماجرا:

یک بار داشتم پوست پرتقالی را با چاقو می کندم که چاقو به شکل مسخره ای از دستم در رفت و به صورت اسلوموشن! تا حوالی چشمم آمد یک دوری زد! و برگشت به ظرف. چند ثانیه ای بین جمع حاضر سکوت حاکم شد.بعد همه ی حضار به اتفاق فرمودند : صدقه بدهید بلایی بود که دفع شد ازین نظریه خوشم آمد .بلا!. دفع بلا. صدقه برای دفع بلا. بعدتر با رفع بلا آشنا شدم .بلایی که قرار بوده بیاید اما به دلیلی مثل صدقه مادی یا معنوی! از تو دور شده بدون آن که تو متوجه شده باشی و.اما چشم زخم را همچنان دوست نداشتم .تا اینکه اتفاقاتی برایم شروع به رخ دادن کردند که من دلیلی برای آن ها پیدا نمی کردم برای همین برای تسکین خودم حس کردم بهتر است من هم به شور چشمی افراد معتقد بشوماما نه در حد افراطی فقط در حد صدقه و جدیدترها(تحت تاثیر یک سخنرانی!) اسفند دود می کنم برای دور کردن :.

هرچه بیشتر میگذرد و دایره معاشرتم با افراد وسیع تر میشود‍‍‍‍‍‍‍‍♀️بیشتر با عمق اعتقاد افراد به مسئله چشم شور!مواجه می شوم.(.وسیع شدن دایره معاشرت یعنی معاشرت با آدم های جدید از فرهنگ ،درجه اعتقادی، و مدرک تحصیلی خیلی متفاوت از همدیگه)

حالا شمایی که مورد اتهام شور چشمی قرار گرفته ای( مستقیم یا با زبان بدن) اندکی جلوی زبان خودت را بگیر و از محسناتی که در شخصی میبینی چیزی نگو. اندکی ذوق کردنت را خفه کن تا مردم دچار توهم نشوند شاید اصلا از شوری چشم تو نبود که بعد از قربان صدقه هایت برای دست و پای بلورین بچه ی مردم یهو موقع آب خوردن آب پرید به گلویش و دوتا سرفه کرد شاید چشم آن یکی به او گرفته که ساکت بوده و فقط به او نگاه می کرده است!

و ای شمای چشم ترس از چشم شور لطفا اندکی به مدارک قاب کرده ات نگاه کن و حداقل برای حفظ پرستیژ خودت وقتی مهمانان محترمی داری، صبر کن وقتی تشریف بردند اسفند دود کن که چشم نخوری ایشالا! نه این که وسط مهمانی بروی و خیلی ناشیک و خیابانی(متضاد شیک و مجلسی ) اسفند را بیاوری و دودش را فوت کنی سمت مهمان بینوایا وقتی مهمان بی نوا از سر کم تجربگی برای زیبایی نداشته بچه شما ذوق کرد اذکارتان را اندکی نامحسوس تر زیر لب بگویید و فوت کنید! و در آخر این که لطفا فامیل دور طور به تخته بکوبید و در جواب بگویید کیه! تا مهمانتان ناراحت نشود از حرکت قرون وسطایی شما.

 


وقتی با چهره‌ی غمگین دارن آمادم می‌کنند که خبر- شهادت سردار سلیمانی- را بهم بدن.و من که می‌فهمم خبر خوبی قرار نیست بشنوم یه فکر ترسناک میاد تو ذهنم.وقتی میگن چی شده، طبیعی برخورد می‌کنم!!! چون به خبر ترسناک تری فکر کرده بودم و دیگه این که این حالت برای من طبیعیه! و چند ساعت یا حتی چند روز بعد از شوک خبر وارده بیرون خواهم اومد .اما تنها چیز نگران کننده در لحظه برای من یه چیزه و اون یه چیز واسم جنگه .به نظرتون از جنگ باید ترسید؟؟؟ من جنگ را شنیدم .نه بودم ،نه دیدم .‌.فقط پس لرزه هاشو چشیدم.هیچ کس دوست نداره نا آرومی را .هیچ کس دوست نداره سختی زیادتر از اینو .فرقی که ایران ۵۹ با ایران ۹۸ داره چهل سال مقاومت همه جانبه است این چهل سال حرکت در مسیر از بعضی بد جوری انرژی گرفته و خستشون کرده.وضعیت کشور ما در حال حاضر شده مثل یه بچه ای که مدتیه تب شدید داره و تبش پایین نمیاد ،ضعیفه، نیاز داره به پرستار ها و دکترای دلسوز،  نیاز داره به آرامش و سکوت .این که این مدت دووم آورده واسه دست نوازشی بوده که پدرش روی سرش کشیده الان اگه این بچه ی بیمار باز در معرض یه بیماری جدید قرار بگیره انرژی بیشتری از دست میده و رنج مضاعف بهش تحمیل میشه. درمون درد این بچه فقط یه نفرن.کاش بیان(الان واقعی داری میگی؟ یا چون نگرانی؟اگه بیان قدرشونو میدونیم؟فکر نکنم.چرا فقط موقع سختی یادت میاد ایشونو؟)

 

                                                   


مقدمه:

بچه تر که بودم چشم زخم یا شور چشمی را خرافاتی حاصلِ فکرِ یک سری انسانِ بدبین و اهل فرافکنی می دانستم که برای اتفاقاتی که از سرِ اشتباه خودشان رخ داده، دنبال مقصر یا دلیلی غیر از دلیل واقعی می گردند تا حس بهتری پیدا کنند.

اصل ماجرا:

یک بار داشتم پوست پرتقالی را با چاقو می کندم که چاقو به شکل مسخره ای از دستم در رفت و به صورت اسلوموشن! تا حوالی چشمم آمد یک دوری زد! و برگشت به ظرف. چند ثانیه ای بین جمع حاضر سکوت حاکم شد.بعد همه ی حضار به اتفاق فرمودند : صدقه بدهید بلایی بود که دفع شد ازین نظریه خوشم آمد .بلا!. دفع بلا. صدقه برای دفع بلا. بعدتر با رفع بلا آشنا شدم .بلایی که قرار بوده بیاید اما به دلیلی مثل صدقه مادی یا معنوی! از تو دور شده بدون آن که تو متوجه شده باشی و.اما چشم زخم را همچنان دوست نداشتم .تا اینکه اتفاقاتی برایم شروع به رخ دادن کردند که من دلیلی برای آن ها پیدا نمی کردم برای همین برای تسکین خودم حس کردم بهتر است من هم به شور چشمی افراد معتقد بشوماما نه در حد افراطی فقط در حد صدقه و جدیدترها(تحت تاثیر یک سخنرانی!) اسفند دود می کنم برای دور کردن :.

هرچه بیشتر میگذرد و دایره معاشرتم با افراد وسیع تر می‌شود بیشتر با عمق اعتقاد افراد به مسئله چشم شور!مواجه می شوم.(.وسیع شدن دایره معاشرت یعنی معاشرت با آدم های جدید از فرهنگ ،درجه اعتقادی، و مدرک تحصیلی خیلی متفاوت از همدیگه)

حالا شمایی که مورد اتهام شور چشمی قرار گرفته ای( مستقیم یا با زبان بدن) اندکی جلوی زبان خودت را بگیر و از محسناتی که در شخصی میبینی چیزی نگو. اندکی ذوق کردنت را خفه کن تا مردم دچار توهم نشوند شاید اصلا از شوری چشم تو نبود که بعد از قربان صدقه هایت برای دست و پای بلورین بچه ی مردم یهو موقع آب خوردن آب پرید به گلویش و دوتا سرفه کرد شاید چشم آن یکی به او گرفته که ساکت بوده و فقط به او نگاه می کرده است!

و ای شمای چشم ترس از چشم شور لطفا اندکی به مدارک قاب کرده ات نگاه کن و حداقل برای حفظ پرستیژ خودت وقتی مهمانان محترمی داری، صبر کن وقتی تشریف بردند اسفند دود کن که چشم نخوری ایشالا! نه این که وسط مهمانی بروی و خیلی ناشیک و خیابانی(متضاد شیک و مجلسی ) اسفند را بیاوری و دودش را فوت کنی سمت مهمان بینوایا وقتی مهمان بی نوا از سر کم تجربگی برای زیبایی نداشته بچه شما ذوق کرد اذکارتان را اندکی نامحسوس تر زیر لب بگویید و فوت کنید! و در آخر این که لطفا فامیل دور طور به تخته بکوبید و در جواب بگویید کیه! تا مهمانتان ناراحت نشود از حرکت قرون وسطایی شما.

 


 


دریافت

حجت الاسلام عالی/ ۹دی


وقتی با چهره‌ی غمگین دارن آمادم می‌کنند که خبر- شهادت سردار سلیمانی- را بهم بدن.و من که می‌فهمم خبر خوبی قرار نیست بشنوم یه فکر ترسناک میاد تو ذهنم.وقتی میگن چی شده، طبیعی برخورد می‌کنم!!! چون به خبر ترسناک تری فکر کرده بودم و دیگه این که این حالت برای من طبیعیه! و چند ساعت یا حتی چند روز بعد از شوک خبر وارده بیرون خواهم اومد .اما تنها چیز نگران کننده در لحظه برای من یه چیزه و اون یه چیز واسم جنگه .به نظرتون از جنگ باید ترسید؟؟؟ من جنگ را شنیدم .نه بودم ،نه دیدم .‌.فقط پس لرزه هاشو چشیدم.هیچ کس دوست نداره نا آرومی را .هیچ کس دوست نداره سختی زیادتر از اینو .فرقی که ایران ۵۹ با ایران ۹۸ داره چهل سال مقاومت همه جانبه است این چهل سال حرکت در مسیر از بعضی بد جوری انرژی گرفته و خستشون کرده.وضعیت کشور ما در حال حاضر شده مثل یه بچه ای که مدتیه تب شدید داره و تبش پایین نمیاد ، نیاز داره به پرستار ها و دکترای دلسوز،  نیاز داره به آرامش و سکوت .این که این مدت دووم آورده واسه دست نوازشی بوده که پدرش روی سرش کشیده الان اگه این بچه ی بیمار باز در معرض یه بیماری جدید قرار بگیره انرژی بیشتری از دست میده و رنج مضاعف بهش تحمیل میشه. درمون درد این بچه فقط یه نفرن.کاش بیان(الان واقعی داری میگی؟ یا چون نگرانی؟اگه بیان قدرشونو میدونیم؟فکر نکنم.چرا فقط موقع سختی یادت میاد ایشونو؟)

 

                                                   

+از جنگ نباید ترسید.

 

 


مقدمه:

بچه‌تر که بودم چشم زخم یا شور چشمی را خرافاتی حاصلِ فکرِ یک سری انسانِ بدبین و اهل فرافکنی می دانستم که برای اتفاقاتی که از سرِ اشتباه خودشان رخ داده، دنبال مقصر یا دلیلی غیر از دلیل واقعی می گردند تا حس بهتری پیدا کنند.

اصل ماجرا:

یک بار داشتم پوست پرتقالی را با چاقو می‌کندم که چاقو به شکل مسخره‌ای از دستم در رفت و به صورت اسلوموشن! تا حوالی چشمم آمد یک دوری زد! و برگشت به ظرف. چند ثانیه‌ای بین جمع حاضر سکوت حاکم شد.بعد همه ی حضار به اتفاق فرمودند : صدقه بدهید بلایی بود که دفع شد ازین نظریه خوشم آمد .بلا!. دفع بلا. صدقه برای دفع بلا. بعدتر با رفع بلا آشنا شدم .بلایی که قرار بوده بیاید اما به دلیلی مثل صدقه مادی یا معنوی! از تو دور شده بدون آن که تو متوجه شده باشی و.اما چشم زخم را همچنان دوست نداشتم .تا اینکه اتفاقاتی برایم شروع به رخ دادن کردند که من دلیلی برای آن‌ها پیدا نمی کردم برای همین برای تسکین خودم حس کردم بهتر است من هم به شور چشمی افراد معتقد بشوماما نه در حد افراطی فقط در حد صدقه و جدیدترها (تحت تاثیر یک سخنرانی!) اسفند دود می‌کنم برای دور کردن :.

هرچه بیشتر می‌گذرد و دایره معاشرتم با افراد وسیع تر می‌شود بیشتر با عمق اعتقاد افراد به مسئله چشم شور!مواجه می‌شوم.(.وسیع شدن دایره معاشرت یعنی معاشرت با آدم های جدید از فرهنگ ،درجه اعتقادی، و مدرک تحصیلی خیلی متفاوت از همدیگه)

حالا شمایی که مورد اتهام شور چشمی قرار گرفته‌ای( مستقیم یا با زبان بدن) اندکی جلوی زبان خودت را بگیر و از محسناتی که در شخصی میبینی چیزی نگو. اندکی ذوق کردنت را خفه کن تا مردم دچار توهم نشوند شاید اصلا از شوری چشم تو نبود که بعد از قربان صدقه‌هایت برای دست و پای بلورین بچه ی مردم یهو موقع آب خوردن آب پرید به گلویش و دوتا سرفه کرد شاید چشم آن یکی به او گرفته که ساکت بوده و فقط به او نگاه می‌کرده است!

و ای شمای چشم ترس از چشم شور لطفا اندکی به مدارک قاب کرده‌ات نگاه کن و حداقل برای حفظ پرستیژ خودت وقتی مهمانان محترمی داری، صبر کن وقتی تشریف بردند اسفند دود کن که چشم نخوری ایشالا! نه این که وسط مهمانی بروی و خیلی ناشیک و خیابانی(متضاد شیک و مجلسی ) اسفند را بیاوری و دودش را فوت کنی سمت مهمان بینوایا وقتی مهمان بی‌نوا از سر کم تجربگی برای زیبایی نداشته بچه شما ذوق کرد اذکارتان را اندکی نامحسوس تر زیر لب بگویید و فوت کنید! و در آخر این که لطفا فامیل دور طور به تخته بکوبید و در جواب بگویید کیه! تا مهمانتان ناراحت نشود از حرکت قرون وسطایی شما.

 


 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 20 ثانیه

 

+

 چگونه مثل یک شتر دو ساله باشیم!


این استوری‌ها درباره ی فیلمی هست که خبر ۲۰:۳۰ از لحظه‌ی اصابت  موشک‌ها به پایگاه عین الاسد پخش کرده .همین استوری‌ها را هم نباید راحت و بدون تحقیق قبول کرد.از هرجایی تغذیه نشیم .

 

 

 

بی ربط به پست : در هفته ای که گذشت،همگی بزرگ شدیم!


وقتی میگی کشورمو دوست دارم حست نسبت بهش میشه خونه،خونه‌ای که مطمئنی صاحب داره. بعد هم تو و همه‌ی دیگه میشید خواهر و برادر، خواهر و برادرها (در یک خانواده‌ی سالم) حتی اگه با نظرات پدرشون جور نباشن حتی اگه قوانین حاکم به خونه را یکی درمیون قبول داشته باشن حتی اگه سلایق همدیگه را نپسندند و گاهی جنگ و دعوا هم داشته باشن حتی اگه .اما می‌دونند که وقتی خانواده تو شرایط سخت و پر استرس قرار داره باید کنار هم باشند کینه‌های گذشته را بذارن واسه بعد سر فرصت از خجالت هم دربیان!

اما من امروز به اسم وطنم به برادر و خواهرم بد گفتم، عکس‌هایی که واسه یه سری دیگمون قداست داشت پاره کردم و سوزوندم .به اون یکی خواهرم که نمی دونم چرا دیگه نتونست شرایط ایرانو تحمل کنه و رفت از سر بچگی یه حرف نا‌مربوطی هم موقع خداحافظی گفت تا تونستم تیکه انداختم.اون یکی خواهرم که تو یه برنامه تلویزیونی اشتباهی حرف دلش را بلند زد تیکه تیکه کردم . به تک تک برادر خواهرهام به جرم پست گذاشتن برای شهادت سردار و سقوط هواپیما و اعلام ناراحتی شون تا تونستم ناسزا گفتم و.این منم؟ من عاشق وطنم هستم؟ با این همه شوق و مهربونی و ادب؟ اونم الان!

ایران واسه‌ی همه‌ی ماست نه فقط برای من که رهبرم تو کل کشورم تنها نقطه‌ی نورن واسم ،نه واسه اونی که قدر این پدر مهربونو نمیدونه و بی ادبی میکنه.کاش واقعا حس خواهر و برادر داشته باشیم بهم! نقد کنیم اما بازیچه دست ت نشیم .

 

+سعی کردم بتونم حرفم را خلاصه بگم؛ امیدوارم تونسته باشم منظورمو رسونده باشم.


وقتی میگی کشورمو دوست دارم حست نسبت بهش میشه خونه،خونه‌ای که مطمئنی صاحب داره. بعد هم تو و همه‌ی دیگه میشید خواهر و برادر، خواهر و برادرها (در یک خانواده‌ی سالم) حتی اگه با نظرات پدرشون جور نباشن حتی اگه قوانین حاکم به خونه را یکی درمیون قبول داشته باشن حتی اگه سلایق همدیگه را نپسندند و گاهی جنگ و دعوا هم داشته باشن حتی اگه .اما می‌دونند که وقتی خانواده تو شرایط سخت و پر استرس قرار داره باید کنار هم باشند کینه‌های گذشته را بذارن واسه بعد سر فرصت از خجالت هم دربیان!

اما من امروز به اسم وطنم به برادر و خواهرم بد گفتم، عکس‌هایی که واسه یه سری دیگمون قداست داشت پاره کردم و سوزوندم .به اون یکی خواهرم که نمی دونم چرا دیگه نتونست شرایط ایرانو تحمل کنه و رفت از سر بچگی یه حرف نا‌مربوطی هم موقع خداحافظی گفت تا تونستم تیکه انداختم.اون یکی خواهرم که تو یه برنامه تلویزیونی اشتباهی حرف دلش را بلند زد تیکه تیکه کردم . به تک تک برادر خواهرهام به جرم پست گذاشتن برای شهادت سردار و سقوط هواپیما و اعلام ناراحتی شون تا تونستم ناسزا گفتم و.این منم؟ من عاشق وطنم هستم؟ با این همه شوق و مهربونی و ادب؟ اونم الان!

ایران واسه‌ی همه‌ی ماست نه فقط برای من که رهبرم تو کل کشورم تنها نقطه‌ی نورن واسم ،نه واسه اونی که قدر این پدر مهربونو نمیدونه و بی ادبی میکنه.کاش واقعا حس خواهر و برادر داشته باشیم بهم! نقد کنیم اما بازیچه دست ت نشیم .

 

+سعی کردم بتونم حرفم را خلاصه بگم؛ امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم.


"حالا که این طور شد" چیست؟

"حالا که این طور شد" یک قسمت از وجودِ بعضی از افراد است که در زمان غلیان ،فرد ویژگی‌های لجبازی و انتقام جویی را بروز می‌دهد و اندکی نامهربان و خشمگین می‌شود. اکثر اوقات ذهن این افراد درگیر این است که در جواب رفتار فلانی چه پاسخ درخوری بدهند که حسابی از خجالتش دربیایند.

 

آیا محدوده‌ی سنی خاصی را شامل می‌شود؟

از آن جایی که "حالا که این طور شد." 95  درصد اکتسابی است -و نه ارثی- می‌شود گفت از حدود دوره‌ی نوجوانی در فرد شروع به بروز می‌کند و اگر فردِ درگیر خودش نخواهد ،تا پایان عمر همراه او باقی خواهد ماند.به نظرم این افراد تا پایان عمر در گروه سنی ج یا د باقی می‌ماند.

 

آیا درمان دارد؟ (توضیح دهید لطفا:))

بله؛ فقط کافی است فرد خودش بخواهد "حالا که این طور شد" نباشد و در صورتی که اتفاقی افتاد که احساس کرد این قسمت از وجودش می خواهد شروع به غلیان کند، اندکی صبر کند،یک نفس عمیق بکشد خودش را کنترل کند و سعی کند مهربان باشد و با هرفکر لجوجانه یا انتقام جویانه‌ای که سراغش آمد مبارزه کند و این کار را ادامه دهد تا زمانی که مطمئن شود دیگر ازین فکرها به ذهنش خطور نمی کند.

 

_______________________________________________________________________________________________________

امروز داخل استوری‌های پیج

زهرا صمدی آهنگ

توحید  امیر کریمی را شنیدم و پرتاب شدم به سااال ها پیش.

 

و افراد دارای این تیپ شخصیت در زمان عود ویژگی لجبازی و انتقام جویی را بروز می دهند و اندکی نامهربان و خشمگین می شوند.

 



By solace.blog.ir


 


مادر همه،مثل همیشه مراقبمون باشید.


می‌گفت مطلبی خونده که داخلش نوشته بوده "خانم‌هایی که در سنین بالا بچه‌دار می‌شوند با بچه مهربان‌تر برخورد می‌کنند!" و به طور خاص اشاره کرده به این که سر بچه کمتر فریاد می‌زنند.

اطرافم می‌گردم و به مادرهایی که در سنین مختلف بچه دار شدن نگاه می‌کنم (نگاه ذهنی!)

چی میشه که یه خانم در سن سی و چند بچه دار میشه؟ به این می‌رسم که یا اون خانم دیر ازدواج کرده یا سن پایین ازدواج کرده و به هر دلیلی (که به خودش مربوطه) صلاح دیده که تا اون سن بچه ای نداشته باشه. خانمی که تا سن سی و چند صبر کرده و بعد بچه دار شده فرصت کافی داشته که به هر کاری که علاقه داره برسه از درس و سفر ماجراجویانه و. و در کل گشت‌هاشو زده و دیگه حسرتی به دلش نمونده جز آوردن یه شمبس گمبلی به این دنیا و در کل هم تو اون سن پخته‌تر از ده سال قبل‌شون هستند و اغلب صبورتر شدند

اما.

خانم‌هایی که در سنین پایین بچه دار شدند یا همزمان ی درس هم خوندند و بچه فرستاده شد به خانه‌ی عزیزان و نزدیکان و مهدکودک یا به خاطر فرزند قید ادامه‌ی تحصیلات عالی و کار را زدن و. این مادرها گاهی طفل خود را مقصر طی نکردن پله‌های ترقی می‌دودند و شاید دلیل بعضی از بی حوصلگی‌هاشون همین باشه که می‌تونستن بهتر باشند و حال دل خوشتری داشته باشند اما این که الان این حالات را ندارن تقصیر این طفل معصومه.شاید اگر بچه نمی‌داشتن هم به هیچ کدوم از آن درجات عالی نمی‌رسیدن اما.

دارم به این فکر می‌کنم که حق دارن سر بچه شون فریاد بزنند؟ نه هیچ کس حق نداره سر هیچ کس دیگه فریاد بزنه اما اگه زد بیا و مقایسه اش نکن نگو مادر بدیه شاید تو مادری کردن کمال گراست واسه همینه که بهش فشار اومده و اون یکی که اصلا هیچی نمیگه شاید کلا راحت گیره و .

بعدش باز فکر می‌کنم و به این می‌رسم که در کل ازون جایی که هیچ کدوم از بنده‌های خدا را نمیشه شناخت! و ازون جایی که ما تو زندگی هیچ کس نیستیم و نمیدونم چی بهش می‌گذره بهتره خیلی زیبا(بدون قضاوت) از کنار این تیپ افراد و شرایط عبور کنیم  .

 

 

عکس برداشت شده

ازین پیج


"حالا که این طور شد" چیست؟

"حالا که این طور شد" یک قسمت از وجودِ بعضی از افراد است که در زمان غلیان ،فرد ویژگی‌های لجبازی و انتقام جویی را بروز می‌دهد و اندکی نامهربان و خشمگین می‌شود. اکثر اوقات ذهن این افراد درگیر این است که در جواب رفتار فلانی چه پاسخ درخوری بدهند که حسابی از خجالتش دربیایند.

 

آیا محدوده‌ی سنی خاصی را شامل می‌شود؟

از آن جایی که "حالا که این طور شد." 95  درصد اکتسابی است -و نه ارثی- می‌شود گفت از حدود دوره‌ی نوجوانی در فرد شروع به بروز می‌کند و اگر فردِ درگیر خودش نخواهد ،تا پایان عمر همراه او باقی خواهد ماند.به نظرم این افراد تا پایان عمر در گروه سنی ج یا د باقی می‌ماند.

 

آیا درمان دارد؟ (توضیح دهید لطفا:))

بله؛ فقط کافی است فرد خودش بخواهد "حالا که این طور شد" نباشد و در صورتی که اتفاقی افتاد که احساس کرد این قسمت از وجودش می خواهد شروع به غلیان کند، اندکی صبر کند،یک نفس عمیق بکشد خودش را کنترل کند و سعی کند مهربان باشد و با هرفکر لجوجانه یا انتقام جویانه‌ای که سراغش آمد مبارزه کند و این کار را ادامه دهد تا زمانی که مطمئن شود دیگر ازین فکرها به ذهنش خطور نمی کند.

 


امروز داخل استوری‌های پیج

زهرا صمدی آهنگ

توحید  امیر کریمی را شنیدم و پرتاب شدم به سااال ها پیش.

 

و افراد دارای این تیپ شخصیت در زمان عود ویژگی لجبازی و انتقام جویی را بروز می دهند و اندکی نامهربان و خشمگین می شوند.

 



By solace.blog.ir


 

وقتی داری تلاش می‌کنی نرنجونی* و نرنجی اما تلاش هات واسه نرنجیدن به ثمر نمیشینه . جست‌وجوی بیشتر می‌کنی و به این می‌رسی که دلیل رنجیدن "منّّ" هست،،، این که مرتب با خودت تکرار کنی که "من" فلانم "من" بیسارم بعد از یه مدت می‌بینی دنیات به جای مدار الهی داره روی مدار "من" ت می‌چرخه بعد هم "من" میشه میزانت =رفتار بقیه و نظرات و عقایدشون را با توجه به این "من" دارم درست میگم و بقیه نادرست می‌سنجی =بقیه بد هستن "من" خوبم بقیه اشتباهن "من" درستم .ولی نمود ظاهریش واست این بوده که تو روی حرف های آدم ها حساسی (البته این مورد شامل همه ی رنجش‌ها نمیشه بعضی آدم‌ها دانسته تلاش می‌کنند یه نفر را برنجونند بخشش و نرجیدن در اینجا لازم نیست(قال خودم ))

 

نتیجه : من‌ت را کنار بگذار بگو : من مگه کیم! البته در باطن به این اصل اعتقاد پیدا کن با تواضع در کلام صرف اتفاق خاصی نمیفته جز کم شدن عزت نفس سالمت!!!

 

* اینکه در یه مکالمه داری در مورد پر پشت بودن چمن‌ها صحبت می‌کنی و شنونده‌ات دوست داره برداشت کنه که منظور پشت حرف تو موهای کم پشت خودشه! مشکل از طرز فکر اون بوده! شما خودت را ناراحت نکن معذرتم بخوای یه برچسبی پیدا میکنه که بهت بچسبونه! دیدم که میگما!!!

 

پست طعم‌دار


 

 اوایل چادر و مقنعه اش  فرقی با بلوز برایش نداشت* .

گرما و سرمانداشت.پشت فرمان ماشین و موقع رفتن کنار دریا نداشت .راحت می پوشیدشان

بعد از مدتی حس کرد رانندگی با چادر سخت شده نمی دانست چرا چادر یهو آمده توی دست و پایش. برای همین موقع رانندگی چادر را گذاشت صندلی عقب تا آزاد شود از آن همه دست و پاگیری .اشکالی هم نداشت! موقع پیاده شدن می پوشیدش!

مدتی بعدتر حس کرد چادرش چقدر سنگین شده! و کنترلش سخت مخصوصا موقعی که کتاب به بغل است (یا بچه به بغل یا خرید به دست یا.) حتی مقنعه اش را می کشد عقب.برای به خطر نیفتادن اسلام!! چادرش را کنار گذاشت بلکه حدود اسلامی را راحت بتواند اجرا کند!!!

بعدتر تر حس کرد مقنعه اش دارد خفه اش می کند چاره چه شد ؟ مقنعه را گشاد کرد و.

 

بعد تر تر تر .

 

چه می شود که ناگهان همان چادرِ همیشگی در همان محیط و آب هوای همیشگی باعث گرفتگی خُلق می شود؟

 

و یا نه حتی چادر .بلکه یک روسری خیلی نازک !

شاید بشه گفت گرفتگی از جای دیگری است هوم؟

 

 

*همان قدر پوشیدنش پذیرفته شده بود

 

 

+

آخرش

+photo 98/11/16

ادامه مطلب


 

 اوایل چادر و مقنعه اش  فرقی با بلوز برایش نداشت* .

گرما و سرمانداشت.پشت فرمان ماشین و موقع رفتن کنار دریا نداشت .راحت می پوشیدشان

بعد از مدتی حس کرد رانندگی با چادر سخت شده نمی دانست چرا چادر یهو آمده توی دست و پایش. برای همین موقع رانندگی چادر را گذاشت صندلی عقب تا آزاد شود از آن همه دست و پاگیری .اشکالی هم نداشت! موقع پیاده شدن می پوشیدش!

مدتی بعدتر حس کرد چادرش چقدر سنگین شده! و کنترلش سخت مخصوصا موقعی که کتاب به بغل است (یا بچه به بغل یا خرید به دست یا.) حتی مقنعه اش را می کشد عقب.برای به خطر نیفتادن اسلام!! چادرش را کنار گذاشت بلکه حدود اسلامی را راحت بتواند اجرا کند!!!

بعدتر تر حس کرد مقنعه اش دارد خفه اش می کند چاره چه شد ؟ مقنعه را گشاد کرد و.

 

بعد تر تر تر .

 

چه می شود که ناگهان همان چادرِ همیشگی در همان محیط و آب هوای همیشگی باعث گرفتگی خُلق می شود؟

 

و یا نه حتی چادر .بلکه یک روسری خیلی نازک !

شاید بشه گفت گرفتگی از جای دیگری است هوم؟

 

 

*همان قدر پوشیدنش پذیرفته شده بود

 

 

+

آخرش

+photo 98/11/16

ادامه مطلب


دارم به این فکر می‌کنم اگه از همه‌ی دستاوردهای انقلاب بگذرم! و فقط به یک دستاورد بخوام افتخار کنم اون دستاورد پاک بودن خیابان‌های کشور از آدم‌های مستی است که از بار و کازینو و. بیرون اومدن و حالت‌های غیر انسانی دارن. اینکه خواسته و ناخواسته خیلی از جوون‌های ایرانی مصون بودن ازینکه درگیر دغدغه‌های پایین بشن و این خودش باعث بشه که فکرِ جلا دادن روحشون بیفتن و این جوری کمتر به پوچی برسن یا حتی به فکر جلا دادن هم نیفتاده باشن، همین که وقتی خسته و از همه جا رونده شدن راهکار هایی غیر از مصرف الکل بیاد تو ذهنشون خودش کلی حسنه!

دغدغه هامون متعااالی :)

 

تکمله :

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا /بنیاد مکن تو حیله و دستانرا

تو غره بدان مشو که می مینخوری/صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا

 
:دی

+بعضی نعمت ها  از اول به چشم نمیان تا وقتی از دستشون بدی

 

ادامه مطلب


این پست حاصل توجه! من به زن هایی هست که تا حالا تو زندگیم دیدم. چند توصیه به ظاهر ساده اما کاربردی برای جوانان :) (قبلش اینم بگم که این توصیه ها  دو طرفه اس! و واسه خانم هام می تونه مفید باشه) توصیه های اخلاقی و نه فقط اسلامی

1. از دست پخت!( یا هر هنر دیگه) یک خانم تعریف خاص نداشته باشید مخصوصا اگه همسرتون در این زمینه مهارتی نداره و خزانه ی محبتش از جانب شما در این زمینه خالیه (مخصوصا در حضور خود اون خانم)

2. تا جایی که امکان داره تلفن همراه تون را از شماره همکار ، دانشجو و فامیل مونث نامحرم خالی نگه دارید در دراز مدت میتونه باعث ایجاد سوءظن بشه.

3. در حضور مادرتون از نوعروسش تعریف نکنید! شما به قصد اینکه محبت این دو تن را افزایش بدید این کار رو انجام میدید اما مادرتون حس می کنه گل پسرشو داره از دست میده و.

4. با خانم های دیگه در صورت غیر وم صحبتی نداشته باشید! گرم نگیرید و بلند نخندید! این مورد واسه نو عروس ها حساسیت زاتر هستش حتی نسبت به محارم آقا!!!

5. همسرتون را از محبت سیراب کنید! از دادن هدیه در حد توان بی دلیل و با دلیل از تشکر واسه زحمتاش . از احترام بهش در جمع این کار باعث میشه حساسیتش به رفتار شما به زن های دیگه کم و کمتر بشه چون قلبا مطمئن میشه خودش شخص اول زندگی تونه.

6. در کارهای خانه مشارکت داشته باشید! منزل، هتل نیست!

7. بچه برای هر دو نفر هست نه فقط برای مادرش!

8. ویژگی های مثبتش را در ذهنتون پر رنگ کنید و هر از گاهی بهش بگید! با این کار هر وقت رفتار بدی دیدید ازش می تونید سریع یه ویژگی مثبتشو یادتون بیارید.

9. اگه سرتون به هر دلیلی خیلی شلوغ هست (کار و تحصیل ) این اطمینان را بهش بدید که الویت اول زندگیتون اونه و این تلاش ها واسه مهیا کردن شرایط زندگی بهتره  واسه اون.

 

دیگه چی؟! میشه ادامه اش داد دوست داشتید این لطف را داشته باشید :)

 

پ.ن.:می خواستم این پست را ننویسم

بعد از نوشتن می خواستم نشرش ندم  اما حس کردم نوشتن و نشر دادنش خیر است و نه شر .

 

عیدتون مبارک :)


 من چی چی جون! هستم یک مسافر و ده سال میشه که در ترک اعتیاد به پرسیدن سوالات بی ارزشی که هیچ خیری در دونستنش نمی‌بینم به سر میبرم . ماجرای تصمیم به ترکم بر می‌گرده به همون ده سال پیش: یه روز خانواده ام بهم اعتراااض کردند در باب این رذیله اخلاقی و به دنبالش گفتن اگه ذهنتو خالی کنی از "چرا ؟ چی؟ کجا؟ کی؟ "هایی که هیچ سودی واست نداره ذهنت باز و رشدت آغاز میشه حوالی مغرب همون روز بین نماز مغرب و عشا با چادر نمازم -طبق عادت همیشگیم- راه افتادم که تلویزیون نگاه کنم، مجری برنامه ، مجری نیمه پنهان ماه بود اما نمی‌دونستم که خانم مهمان هم آیا همسر شهید بوده یا نه اما یادمه یه خانم چادر مشکی فوق روگیر بود که حرفای جدید و جذابی میزد، از عادت هاش می‌گفت ،ازین که بدون این که خانواده اش حس کنند در حد دکترا داخل حوزه درس خونده و. یه چیزی گفت که الان سال هاست با منه می‌گفت که استادی داشتم که بهمون می گفتن هر روز صبح بعد از نماز صبح یه دور تسبیح بگید به من چه  و یه حدیث هم گفتن با این مضمون که سوالی که نه خیر دنیا درش هست نه خیر آخرت نپرسید  و خاطره ای از دوستی ضمیمه‌اش کردن که حتی اعتراض کرده که تو چطور این همه نمی‌پرسی. یادمه تا چند دقیقه بعد از تموم شدن برنامه‌اش همین جوری نشسته بودم و به ارتباط حر‌ف های ظهر خانواده ام و حرف های الان این شخص فکر می‌کردم . و این جوری بود که تصمیم گرفتم به کمپ ذهنی بروم. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان اولش سخت بود . روشم اول دور تسبیح بود و بعد هم هر وقت سوالی تو ذهنم ایجاد میشد با اون حدیث می‌سنجیدم که ببینم خیری داره واسم دونستنش؟ بعد هم به من چه گفتن هام زیاد شد

 

پ .ن. یک: اگه دوز درگیری شخص معتاد به فضولی در زندگی مردم! بالا باشه، قطعا می گرده و خیری در پرسش‌اش پیدا می کنه! نکن این کارو! آخر این راه خوب نیست!

پ.ن دو : گاهی به تو چه هم در ذهنم میگم :)

پ.ن سه : سال جدید فرصتی برای تغییر . هر کی اعتیادش یه چیزه دیگه؛ نه؟


هم نشین موافق یه نعمته .این یعنی یک نفر یا چند نفر تو زندگیت حضور داشته باشن که خط فکری ،اعتقادی و اخلاقیت باهاشون هماهنگ باشه! این جوری معاشرت لذت بخشه و هر بار می‌بینیشون کلی اطلاعات و حرف های دل نشین بهم میزنید و موقع خداحافظی شارژِ شارژید.

اما خب نمیشه گفت اگه هم نشین های موافق نداشته باشی نعمت نداری! اتفاقا شاید بشه گفت این یکی از اون یکی نعمت بیشتری داره!  این که هر بار نظرات و اعتقاداتت به چالش کشیده بشه و تو نیاز به فکر بیشتر داشته باشی و بری مطالعاتت را بالا ببری، این که مدام تائید نشی و فکر نکنی خیلی کارت درسته و. شاید هم نشین موافق بسیار آرامش بخش باشه اما هم نشین غیر موافق رشد آورتره.

 

البته قبول دارم بعضی وقتی ها دلت میخواد طرفو بذاری روی مود سایلنت! این قدری که حس میکنی فقط میخواد نظرات خودش را بگه نه این که حرف های تو را هم بشنوه ولی. :(

:)

هم نشین هاتون موافق و گاهی هم نا موافق :)

و

الحمدلله علی کل نعمه !

 


 

اگه متوجه شدی که یه نفر ،دیگه از خیلی نظرها مثل قبل نیست چی کار میکنی؟

واقعا اون یه نفر را دوست داری و واقعا خیرخواهش هستی ؟پس هیچ وقت تو یه جایی که بقیه آدم ها هم حضور دارند با صدای بلند و رسا بهش نگو: چرا تو دیگه اون آدم سابق* نیستی! و.یه وقت که تنهاس ازش بپرس "حال دلت چطوره "و ازش بخواه اگه کمکی ازت برمیاد بهت بگه یا هر وقت خواست و نیاز به هم صحبت داشت باهات در میون بذاره.همین.

سوال پیچش نکن واسه راضی شدن حس فضولیت! بعد هم خداحافظ.این نشون دهنده حس محبت و دوستی تو نیست خودتو گول نزن.

اگه نمی تونی رفتار درست داشته باشی لطفا بذار به حال خودش باشه این جوری حداقل تو بدتر شدن حالش کمکی! نمی‌کنی.

آدم ها را به خاطر خدا و به خاطر خودشون دوست داشته باش نه واسه خاطر خودت! این جوری فقط وقتی حالش خوبه نمیری پیشش وقتی غمگینه رهاش نمی‌کنی.( معنی دوست واقعی هم همینه دیگه؟)

 

سخنانی از طرف مادربزرگ وجودم! (وی مدتی در اغما بود اما در نهایت بازگشت، الحمدلله)

 

تکمله : روزگارتون کم غم ،غم هاتون لذت بخش!

سیکل شادیتون پر تکرار ،سیکل غمتون بی تکرار!

 

*آدم سابق نبودن شامل ابعاد ظاهری و باطنی شخص میشه!

 


ماه رجبتون مبارک :)


این قدر نگو منم منم  かわいい男の子&女の子(*/□\*) のデコメ絵文字،بعدم واسه همه چی خودتا تحت فشار قرار بده، آرامشتم از دست بده و بشو یه گوله ی استرس゜*棒人間/かわいい*゜ のデコメ絵文字かわいい男の子&女の子(*/□\*) のデコメ絵文字

چرا گاهی وقتا خودت را میکنی همه کاره ی نظام هستی و بعدم خدا را فراموش میکنی؟

یعنی تو بعد از این همه سال نفهمیدی که همه ی کارها تا باید در طول خواست و رضایت الهی انجام بدی نه عرضش؟

بسپار به خدا خودش به زیباترین شکل کارهاتا واست سامان میده

زندگی کن بر مدارِ الهی

پ ن:

البته منظور این نیست که دست روی دست بذاری و بگی یا الله خودت درستش کن

منظور اینِ که تو کارهات اول تحقیق کن بعدم با تو کل به خدا انجام بده و نتیجه را بسپار به خودش

بگو:الهـی رِضــاََ بِرضـائِک تَسلیماً لقــَضائِک

 

هرچه خدا خواست همان میشود /هرچه دلم خواست نه آن میشود

این بیتا تو سریال پهلوانان نمیمیرند میخوند.

 

 

اینو از web.archive.org   پیداش کردم  تاریخش برای 18 اسفند 93 بوده :) یعنی چند روز دیگه میشه پنج سالش. اون زمان ها مادربزرگ وجودم جوون تر بوده زیادتر نصیحتم می کرده! عمرش دراز باد!

یاد همه بچه های بلاگفا که دیگه از بین ما رفتن بخیر پروین،دخترک ،شهیده،یاس، دلابانو، مامان نازدونه ها و.

 

 


آقای محمودی و بانو دارای چهار فرزند هستند.

فرزند سوم از حمایت مالی و عاطفی شدید والدین برخوردار است! گاهی هم خودشان کمک نمی کنند، خودش درخواست می کند و می گیرد. این فرزند دارای فرزند هم می شود و فرزندان او باز هم از حمایتی بیشتر از بقیه نوه ها برخوردار است.

 

آقای صمیمی و بانو داراری سه فرزند هستند.

یک پسر و دو دختر . طبق قانون نانوشته ای که افراد با دید بسته و عصر حجری! دارند فرزند پسر حکم ولیعهد را دارد و در خانه سلطنت می کند به قولی گوشت غذا برای اوست آبگوشتش برای دختر ها. بعد از ازدواج حمایت مالی چند برابری از او می شود این در حالی است که یکی از دختر ها از مشکل مالی رنج می برد.

 

آقای اکبری و بانو دارای دو فرزند هستند.

هر دو فرزند جنسیت یکسان دارند. از نظر مالی از هر دو نفر به حد توان و با عدالت حمایت می شود اما از نظر عاطفی نود درصد محبت و توجه برای یکی از فرزندان است و این توجه و محبت حتی بعد از ازدواج و فرزند دار شدنشان هم ادامه دارد.

 

 

 

مشکل این موقعیت ها چیست؟

والدین دست خودشان نبوده!!! و عاشق و واله یکی از فرزندان شده اند .

فرزندی که توجه وافر دریافت می کند از موقعیت خود لذت برده و اگر خدا ترس نباشد و همه چیز را محدود به همین دنیا بداند هیچ وقتِ هیچ وقت لب به تذکر نگشوده و به والدینش نمی گوید که هوای خواهر/برادر را هم داشته باشید.

فرزندان دیگر چون از ابتدا همین بوده عادت کرده اند و گاهی غرکی میزنند  اگر هم اذیت بشوند اما محجوب به حیا باشند ترجیح میدهد سکوت کنند و تحمل .

 

راه حل چیست؟ اصلا راه حلی دارد ؟

شاید تحمل

شاید غر

شاید.

 


بسم الله

بی مقدمه :)

ارزیابی هدف :

به سلامتی سال نود و هشت هم با سلام و صلوات (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ) تمام شد(تقریبا).

امسال سعی کردم بخشی از تلاش‌هام در راستای مثبت‌تر دیدن دنیا و. را با شما به اشتراک بذارم و مدام به خودم تذکر می‌دادم که از اشتراکشون دست نکش حتی اگه فقط واسه یه نفر هم این نوشته‌ها مفید باشه تو به هدفت رسیدی حتی اگه اون یه نفر خودت باشی. گواه عمل به حرف‌هایی که در طول این سال زده شد "گلم" هست که بعد از چند سال به گل نشست، لطفا نیاید بنویسید که این گل کلا چند سال یه بار گل میده‌هااا. در مورد

هدفی که گذاشتم واسه امسالم تا یه بخشی موفق بودم که به این خاطر از همین تریبون به خودم آفرین میگم :

آفرین دخترم

یه بخش هایی هم موفق نبودم و گاهی نیاز به تذکر داشتم مثل بخش باد هوا دونستن حرف آدم ها スマイル シリーズ のデコメ絵文字         

و بخش احسن دونستن نظام خلقت واسه این آخری باز چرا چرا گفتن میامدスマイル のデコメ絵文字      و. اما خدا را شکر نسبت به قبل خودم اوضاعم بهتر بود.

 

آموخته‌های امسال :

۱. آدم فهمیده‌ای بود خوب می‌دانست کجاها خودش را به نفهمی بزند.

۲.خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست.

۳ زن عمل باش.

۴.جمله‌ی بی قراریت از طلب قرار توست طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت.゜*棒人間/かわいい*゜ のデコメ絵文字

۵.همه چیز به بهترین نحو ممکن انجام میشه=صبر،توکل ،و امید

۶.بر هر نفس شکری واجب است.

۷. همه‌ی آدم‌ها گذشته‌ای دارن که تو ازش بی خبری این گذشته دلیل خیلی از رفتارهای امروزشونه پس نرنج! بگذر و درک کن!

۸. سه ساعت از وقتت را برای یک فرد سه دقیقه ای نگذار.

۹.دنیا را یه زمین بازی بدون بقیه آدم ها را هم همبازی هات ؛این جوری جدیش نمی‌گیری و می‌تونی راحت دووم بیاری!

 

حلالیت :

وقتی حلالیت می‌طلبی از افرادی که ندیدیشون، واست حلالیت خواستن از عزیزان و دوستانت راحتر میشه بعد هم انگیزه می گیری که به این کار ادامه بدی پس : ازون جایی که بنده امسال باز افاضات خودم را به صورت پست یا کامنت به محضرتون رسوندم ازین بابت به خودم لازم می دونم که بگم اگه اومدید و مطلب مورد نظرتون یافت نشد به خاطر حجم دانلودی که واسه خاطر عکس‌های این وبلاگ میدید عذرخواهم و همین طور اگه کامنت و پاسخ کامنت نا به جایی دریافت کردید.یه عذرخواهی ویژه از چند دوست محترمی که در طول سال جاری آن فالو کردن و دیگه دلشون نخواست اینجا را بخونند، اینو نوشتم که اگه اتفاقی ازین طرف‌ها تشریف آوردید اینو بخونید و بدونید که نویسنده‌ی این خونه اصلا دوست نداره کسی را برنجونه تمام تلاشش را هم داره که موضوعات را سنجیده انتخاب کنه ولی. امیدورام با لبخند دکمه ی قطع دنبال کردن را زده باشید :)

 

تشکر :

تشکر ویژه از آبگینه عزیزم ،جناب فیشنگار و پاییز مهربون و تشکر از همه‌ی همراهانی که با کامنت،لایک و حتی دیسلایک(؟!) خودشون چراغی در خانه روشن کردند و باعث نورانیتش شدن.(درصد خلوص لایک‌های وبلاگ بالاست چون مشخص نمی‌کنه کی گذاشتتشون؛قبول باشه:))

 

دیگه چی؟ :

دیگه این که ازین که داریم وارد آخرین سال صده‌ی هزار و سیصد میشیم بسی دوست دارم که هیجان زده باشم! و اندکی هم هستم . واقعا با نمکه،نیست؟.خیلی خوشحالم که تو دو صده‌ی مختلف زندگی خواهم کرد (چقدرم مطمئنم!) الان مشخصه چقدر دارم تلاش می‌کنم هیجان و جو بدم به ماجرا؟!

 

امیدورام سال جدید و صده‌ی پیش رو برای کل دنیا بهتر از اونی که از سر گذروندیم باشه و حال دل هممون خوبِ خوب بشه البته به شرطی که واسه خوب شدنش دعا کنیم.

 

 

 

نقد و پیشنهاد پذیرایم لطفا :)

پست که طولانی نبود؟:)


 من چی چی جون! هستم یک مسافر و ده سال میشه که در ترک اعتیاد به پرسیدن سوالات بی ارزشی که هیچ خیری در دونستنش نمی‌بینم به سر میبرم . ماجرای تصمیم به ترکم بر می‌گرده به همون ده سال پیش: یه روز خانواده ام بهم اعتراااض کردند در باب این رذیله اخلاقی و به دنبالش گفتن اگه ذهنتو خالی کنی از "چرا ؟ چی؟ کجا؟ کی؟ "هایی که هیچ سودی واست نداره ذهنت باز و رشدت آغاز میشه حوالی مغرب همون روز بین نماز مغرب و عشا با چادر نمازم -طبق عادت همیشگیم- راه افتادم که تلویزیون نگاه کنم، مجری برنامه ، مجری نیمه پنهان ماه بود اما نمی‌دونستم که خانم مهمان هم آیا همسر شهید بوده یا نه اما یادمه یه خانم چادر مشکی فوق روگیر بود که حرفای جدید و جذابی میزد، از عادت هاش می‌گفت ،ازین که بدون این که خانواده اش حس کنند در حد دکترا داخل حوزه درس خونده و. یه چیزی گفت که الان سال هاست با منه می‌گفت که استادی داشتم که بهمون می گفتن هر روز صبح بعد از نماز صبح یه دور تسبیح بگید به من چه  و یه حدیث هم گفتن با این مضمون که سوالی که نه خیر دنیا درش هست نه خیر آخرت نپرسید  و خاطره ای از دوستی ضمیمه‌اش کردن که حتی اعتراض کرده که تو چطور این همه نمی‌پرسی. یادمه تا چند دقیقه بعد از تموم شدن برنامه‌اش همین جوری نشسته بودم و به ارتباط حر‌ف های ظهر خانواده ام و حرف های الان این شخص فکر می‌کردم . و این جوری بود که تصمیم گرفتم به کمپ ذهنی بروم. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان اولش سخت بود . روشم اول دور تسبیح بود و بعد هم هر وقت سوالی تو ذهنم ایجاد میشد با اون حدیث می‌سنجیدم که ببینم خیری داره واسم دونستنش؟ بعد هم به من چه گفتن هام زیاد شد. البته طول میکشه تا کامل از وجودت محو بشه اما همین کا اراده ترکش کنی خودش کلیه!

 

پ .ن. یک: اگه دوز درگیری شخص معتاد به فضولی در زندگی مردم! بالا باشه، قطعا می گرده و خیری در پرسش‌اش پیدا می کنه! نکن این کارو! آخر این راه خوب نیست!

پ.ن دو : گاهی به تو چه هم در ذهنم میگم :)

پ.ن سه : سال جدید فرصتی برای تغییر . هر کی اعتیادش یه چیزه دیگه؛ نه؟


برای مادربزرگ وجودم یه خونه ساختم تا توصیه های گرانبارشون را اونجا جمع آوری کنم و زیاد بتونم مرورش کنم

می خواستم خودم آدرسش را بیارم به خانه هاتون و تقدیمتون کنم اما چون اصلا در این زمینه روحیه ی ورزشکاری ندارم و تحمل ضایع شدن ندارم ترجیح دادم این جا به اطلاعتون برسونم تا هر کدوم از دوستان که مشتاق بودن بفرمایند و.

لینکش را اینجا نذاشتم چون واسم مهمه بدونم کی می خونتش!

 

 

پیشاپیش : قدمتان به روی چشم تشریف بیارید خوشحال میشیم. :)

نظر(ها!) تائید نمیشن!

 

*پست موقت


عیدتون مبارک :)


بسم الله

بی مقدمه :)

ارزیابی هدف :

به سلامتی سال نود و هشت هم با سلام و صلوات (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ) تمام شد(تقریبا).

امسال سعی کردم بخشی از تلاش‌هام در راستای مثبت‌تر دیدن دنیا و. را با شما به اشتراک بذارم و مدام به خودم تذکر می‌دادم که از اشتراکشون دست نکش حتی اگه فقط واسه یه نفر هم این نوشته‌ها مفید باشه تو به هدفت رسیدی حتی اگه اون یه نفر خودت باشی. گواه عمل به حرف‌هایی که در طول این سال زده شد "گلم" هست که بعد از چند سال به گل نشست، لطفا نیاید بنویسید که این گل کلا چند سال یه بار گل میده‌هااا. در مورد

هدفی که گذاشتم واسه امسالم تا یه بخشی موفق بودم که به این خاطر از همین تریبون به خودم آفرین میگم :

آفرین دخترم

یه بخش هایی هم موفق نبودم و گاهی نیاز به تذکر داشتم مثل بخش باد هوا دونستن حرف آدم ها スマイル シリーズ のデコメ絵文字         

و بخش احسن دونستن نظام خلقت واسه این آخری باز چرا چرا گفتن میامدスマイル のデコメ絵文字      و. اما خدا را شکر نسبت به قبل خودم اوضاعم بهتر بود.

 

آموخته‌های امسال :

۱. آدم فهمیده‌ای بود خوب می‌دانست کجاها خودش را به نفهمی بزند.

۲.خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست.

۳ زن عمل باش.

۴.جمله‌ی بی قراریت از طلب قرار توست طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت.゜*棒人間/かわいい*゜ のデコメ絵文字

۵.همه چیز به بهترین نحو ممکن انجام میشه=صبر،توکل ،و امید

۶.بر هر نفس شکری واجب است.

۷. همه‌ی آدم‌ها گذشته‌ای دارن که تو ازش بی خبری این گذشته دلیل خیلی از رفتارهای امروزشونه پس نرنج! بگذر و درک کن!

۸. سه ساعت از وقتت را برای یک فرد سه دقیقه ای نگذار.

۹.دنیا را یه زمین بازی بدون بقیه آدم ها را هم همبازی هات ؛این جوری جدیش نمی‌گیری و می‌تونی راحت دووم بیاری!

 

حلالیت :

وقتی حلالیت می‌طلبی از افرادی که ندیدیشون، واست حلالیت خواستن از عزیزان و دوستانت راحتر میشه بعد هم انگیزه می گیری که به این کار ادامه بدی پس : ازون جایی که بنده امسال باز افاضات خودم را به صورت پست یا کامنت به محضرتون رسوندم ازین بابت به خودم لازم می دونم که بگم اگه اومدید و مطلب مورد نظرتون یافت نشد به خاطر حجم دانلودی که واسه خاطر عکس‌های این وبلاگ میدید عذرخواهم و همین طور اگه کامنت و پاسخ کامنت نا به جایی دریافت کردید.یه عذرخواهی ویژه از چند دوست محترمی که در طول سال جاری آن فالو کردن و دیگه دلشون نخواست اینجا را بخونند، اینو نوشتم که اگه اتفاقی ازین طرف‌ها تشریف آوردید اینو بخونید و بدونید که نویسنده‌ی این خونه اصلا دوست نداره کسی را برنجونه تمام تلاشش را هم داره که موضوعات را سنجیده انتخاب کنه ولی. امیدورام با لبخند دکمه ی قطع دنبال کردن را زده باشید :)

 

تشکر :

تشکر ویژه از آبگینه عزیزم ،جناب فیشنگار و پاییز مهربون و تشکر از همه‌ی همراهانی که با کامنت،لایک و حتی دیسلایک(؟!) خودشون چراغی در خانه روشن کردند و باعث نورانیتش شدن.(درصد خلوص لایک‌های وبلاگ بالاست چون مشخص نمی‌کنه کی گذاشتتشون؛قبول باشه:))

 

دیگه چی؟ :

دیگه این که ازین که داریم وارد آخرین سال صده‌ی هزار و سیصد میشیم بسی دوست دارم که هیجان زده باشم! و اندکی هم هستم . واقعا با نمکه،نیست؟.خیلی خوشحالم که تو دو صده‌ی مختلف زندگی خواهم کرد (چقدرم مطمئنم!) الان مشخصه چقدر دارم تلاش می‌کنم هیجان و جو بدم به ماجرا؟!

 

امیدورام سال جدید و صده‌ی پیش رو برای کل دنیا بهتر از اونی که از سر گذروندیم باشه و حال دل هممون خوبِ خوب بشه البته به شرطی که واسه خوب شدنش دعا کنیم.

 

 

 

نقد و پیشنهاد پذیرایم لطفا :)

پست که طولانی نبود؟:)

 


الان درست چهار سال و نه ماه میشه که نتونستم بیام به دیدارتون .

نتونستم با پای جسمم داخل رواق‌هاتون قدم بزنم، نتونستم با چشم سرم ضریح و گنبدتون را ببینم.اما تا دلتون بخواد با پای دل راهی حرم‌تون شدم. هر وقت حس غربت گرفتم با حضور قلب بیشتری سلامتان دادم سلامی که من بیچاره از شنیدن جوابش عاجزم اما مطمئنم جوابی داره. هر وقت سلام دادم دیگه غربت واسم رنگ باخت .آغوش شما که دور و نزدیک نداره. سایه لطف و کرمتون که مسافت نمیشناسه.

هر وقت دلم تنگ میشه یاد حرف‌های آقای د میفتم که بهمون می‌گفتن وقتی دلتون برای یه معصومی تنگ میشه اون معصوم بیاد شما هستن آقای د حرف‌هاشون سند و مدرک داشت الکی! حرفی نمی‌زدند برای همین میدونم که شما هم به یاد منید و این فکر  منو غرق خوشی میکنه این قدری که میگم خوبه! تو چقدر خوشبختی که الان مدت‌هاست امامت به یاد تو هستن.

 

آقای من

امام مهربانم

از راه دور سلام.

چقدر ما خوشبختیم که شیعه به دنیا اومدیم.


بسم الله

بی مقدمه :)

ارزیابی هدف :

به سلامتی سال نود و هشت هم با سلام و صلوات (اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ) تمام شد(تقریبا).

امسال سعی کردم بخشی از تلاش‌هام در راستای مثبت‌تر دیدن دنیا و. را با شما به اشتراک بذارم و مدام به خودم تذکر می‌دادم که از اشتراکشون دست نکش حتی اگه فقط واسه یه نفر هم این نوشته‌ها مفید باشه تو به هدفت رسیدی حتی اگه اون یه نفر خودت باشی. گواه عمل به حرف‌هایی که در طول این سال زده شد "گلم" هست که بعد از چند سال به گل نشست، لطفا نیاید بنویسید که این گل کلا چند سال یه بار گل میده‌هااا. در مورد

هدفی که گذاشتم واسه امسالم تا یه بخشی موفق بودم که به این خاطر از همین تریبون به خودم آفرین میگم :

آفرین دخترم

یه بخش هایی هم موفق نبودم و گاهی نیاز به تذکر داشتم مثل بخش باد هوا دونستن حرف آدم ها スマイル シリーズ のデコメ絵文字         

و بخش احسن دونستن نظام خلقت واسه این آخری باز چرا چرا گفتن میامدスマイル のデコメ絵文字      و. اما خدا را شکر نسبت به قبل خودم اوضاعم بهتر بود.

 

آموخته‌های امسال :

۱. آدم فهمیده‌ای بود خوب می‌دانست کجاها خودش را به نفهمی بزند.

۲.خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست.

۳ زن عمل باش.

۴.جمله‌ی بی قراریت از طلب قرار توست طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت.゜*棒人間/かわいい*゜ のデコメ絵文字

۵.همه چیز به بهترین نحو ممکن انجام میشه=صبر،توکل ،و امید

۶.بر هر نفس شکری واجب است.

۷. همه‌ی آدم‌ها گذشته‌ای دارن که تو ازش بی خبری این گذشته دلیل خیلی از رفتارهای امروزشونه پس نرنج! بگذر و درک کن!

۸. سه ساعت از وقتت را برای یک فرد سه دقیقه ای نگذار.

۹.دنیا را یه زمین بازی بدون بقیه آدم ها را هم همبازی هات ؛این جوری جدیش نمی‌گیری و می‌تونی راحت دووم بیاری!

 

حلالیت :

وقتی حلالیت می‌طلبی از افرادی که ندیدیشون، واست حلالیت خواستن از عزیزان و دوستانت راحتر میشه بعد هم انگیزه می گیری که به این کار ادامه بدی پس : ازون جایی که بنده امسال باز افاضات خودم را به صورت پست یا کامنت به محضرتون رسوندم ازین بابت به خودم لازم می دونم که بگم اگه اومدید و مطلب مورد نظرتون یافت نشد به خاطر حجم دانلودی که واسه خاطر عکس‌های این وبلاگ میدید عذرخواهم و همین طور اگه کامنت و پاسخ کامنت نا به جایی دریافت کردید.یه عذرخواهی ویژه از چند دوست محترمی که در طول سال جاری آن فالو کردن و دیگه دلشون نخواست اینجا را بخونند، اینو نوشتم که اگه اتفاقی ازین طرف‌ها تشریف آوردید اینو بخونید و بدونید که نویسنده‌ی این خونه اصلا دوست نداره کسی را برنجونه تمام تلاشش را هم داره که موضوعات را سنجیده انتخاب کنه ولی. امیدورام با لبخند دکمه ی قطع دنبال کردن را زده باشید :)

 

تشکر :

تشکر ویژه از آبگینه عزیزم ،جناب فیشنگار و پاییز مهربون و تشکر از همه‌ی همراهانی که با کامنت،لایک و حتی دیسلایک(؟!) خودشون چراغی در خانه روشن کردند و باعث نورانیتش شدن.(درصد خلوص لایک‌های وبلاگ بالاست چون مشخص نمی‌کنه کی گذاشتتشون؛قبول باشه:))

 

دیگه چی؟ :

دیگه این که ازین که داریم وارد آخرین سال صده‌ی هزار و سیصد میشیم بسی دوست دارم که هیجان زده باشم! و اندکی هم هستم . واقعا با نمکه،نیست؟.خیلی خوشحالم که تو دو صده‌ی مختلف زندگی خواهم کرد (چقدرم مطمئنم!) الان مشخصه چقدر دارم تلاش می‌کنم هیجان و جو بدم به ماجرا؟!

 

امیدورام سال جدید و صده‌ی پیش رو برای کل دنیا بهتر از اونی که از سر گذروندیم باشه و حال دل هممون خوبِ خوب بشه البته به شرطی که واسه خوب شدنش دعا کنیم.

 

 

 

نقد و پیشنهاد پذیرایم لطفا :)

پست که طولانی نبود؟:)

 


با صدای پر غم لیست داروهای تجویزی دکتر را میگویدداروهایی که مصرفشان بین خیلی از هم سن و سال هایش رایج است.اما.غم صدایش از چیست؟ ازین که این داروها خبر از قدم گذاشتن به آخرین مرحله ی زندگی دنیایی را میدهد؟ یا اینکه دلش برای آن بدن قبراق چند سال پیشش تنگ شده؟ بدنی که برای درست کار کردن نیاز به دارو نداشت!

 

با صدای پرغم و چهره گرفته لیست داروهای تجویزی دکتر را میگوید.داروهایی که باید از الان که جوانست تا کهنسالی هر روز مصرف کند درست مثل غذا.دلیل اندوهش چیست؟ این که بدنش برای داشتن عملکرد صحیح نیاز پیدا کرده است به چند عدد قرص آن هم در این سن؟.یا انتظارش را نداشته و دوست ندارد این عضو جدید را بپذیرد؟

 

با صدایی معمولی و نسبتا آرام داروهای تجویزی دکتر را می‌گوید .داروهایی که مصرفشان بین افراد بالای پنجاه سال رایج است اما برای سن او نه. چرا مثل بعضی غم ندارد؟شاید چون از بچگی از بیماری و درد دور نبوده و مصرف چند دانه قرص را نشانه ی ضعف نمی‌داند. شاید چون می‌داند که ما قرار نیست ابَر انسان باشیم بدنمان هم کارخانه نیست.ایده آل گرایی اش را ساکت کرده و داروهایش را پذیرفته درست مثل غذا.

 

با صدایی سرشار از غرور داروهایش را نشان می دهد و می گوید تن و روح من که سالم است برای مراقبت از سلامتی چند تا قرص تقویتی‌ هم مصرف می‌کنم! .اما،این همه غرور در صدایش برای چیست؟چه اطمینانی دارد که چند وقت دیگر خدای نکرده جسم یا روحش درگیر نشوند و محتاج دارو؟ یا حتی بالاتر از دارو!

 

این پست تقدیم می شود به همه ی پیران، میان سالان،جوانان،نوجوانان ،کودکان،خردسالان و حتی نوزادانی که دارو مثل غذا،هوا و امید برایشان واجب است .

 

منبع عکس

 


 

در آخرهای مطالعه‌ی کتاب همواره یکی از نزدیکانم در سرم می‌گشت .اهل واجبات و محرمات هست اما مستحبات را خیلی مایل نیست به خاطر همین هم هیچ وقت ادعای دین دار بودن از او ندیده‌ام هر چند که رفتار دین‌دارانه بسیار دارد. نه یک‌بار غیبت کسی را کرده است نه از شنیدن غیبت خوشش میاید، نه زمانی که تحت فشار زیاد بوده ادب را کنار گذاشته نه تهمت زده نه خود خواسته دلی را رنجانده نه . به قدری هست که نتوانم بشمارم. به لطف خدا همواره دلی داشته پر از گذشت و محبت و هرگاه کسی در حقش بد کرده نادیده گرفته با این که به قدر کافی ویژگی عالی داشته تا به آن بنازد و بگوید " او کیست که به خودش جرات داده که همچین رفتاری با من انجام دهد" .سرش به کار خودش است و به لطف خدا قدم‌های مهمی برای پیشرفت علم برداشته .هیچ گاه ندیدم دغدغه شهادت داشته باشد حتی یک بار که از عالمی خواسته بود تا برایش دعا بفرمایند بعد از شنیدن دعای عالم که دعا برای شهادتش در رکاب امام زمان بود متعجب شده بود و حتی اندکی هم خوشش نیامده بود از این دعا.اما من مطمئنم به واسطه ی گذشت‌هایی که در برابر اذیت‌های آدم‌های فوق مدعی در دین داری دارد رزقش همان می شود که آن عالم دینی برایش خواست.

 

 


 

یک تمرین بسیار آرامش بخش و کمک کننده برای تمرکز حواس بر زمان حال*. زمان لازم واسه انجامش دو دقیقه و نیمه . بهتره داخل یه محیط نسبتا آرام انجام بشه.این تمرین بهتره هر روز سر یه ساعت خاص انجام بشه.

 قبل از انجام این تمرین :  

بعد از انجام این تمرین :   

اگه حوصله خوندن متن را ندارید = سی ثانیه روی هرکدوم از حواس پنج گانه تمرکز کنید و در زمان تمرکز روی اون حس به چیز دیگه ای فکر نکنید.

شنوایی : سی ثانیه

به صداها دقت کنید. چه صداهایی می شنوید؟صدای یخچال یا دستگاه تهویه ی هوا! صدای پرنده ها باد یا صدای ماشینی که رد شد صدای تنفس خودتون و. اگه ذهنتون مشغول یک فکر دیگه شد به آرامی و با ملایمت توجه تون را به صداها معطوف کنید.

بویایی : سی ثانیه

توجه تون را به بوهای اطراف معطوف کنید. نفس عمیق بکشید و ببینید می تونید بوهای ضعیف را حس کنید. اگر توجه تون به موضوعات دیگر رفت، توجه خودتون را به بوها معطوف کنید.

بینایی : سی ثانیه

به اطراف نگاه کنید و رنگ ها و شکل ها را ببینید. به بزرگ ترین اشیا و کوچکترین جزئیاتهمین طور به نگاه کردن ادامه دهید و به اشیا دور و نزدیک نگاه کنید .فقط و فقط به آن چیزی که می بینید توجه کنید اگر ذهنتون به سمت افکار دیگه منحرف شد  اون را به قلمرو بینایی برگردونید.

چشایی : سی ثانیه

حالا دقت کنید چه چیزهایی را می تونید بچشید.ممکنه هنوز مزه غذایی که خوردید داخل دهانتون باشه می تونید تصور مزه ی غذاها را داشته باشید  مثلا لواشک ، قورمه سبزی، شیرینی ناپلئونی، پفک، چیپس ماست و موسیر و. اگر ذهنتون به سمت موضوعات دیگه رفت توجه تون را به حس چشایی برگردونید.

لامسه : سی ثانیه

در این مرحله به حس لامسه ی خودتون  توجه کنید .به دمای هوا دقت کنید .به هر نوع بافتی از  نرم  و زبر توجه کنید به آنچه در وجودتان چهره، سر، دست احساس می کنید و. دقت کنید.  اگه حواستون به سمت موضوع دیگه رفت اونو برگردید به حس لامسه تون.

 

 

اگه به میزان آرامش بیشتری نیاز دارید میشه به جای سی ثانیه تا پنج دقیقه هم انجامش بدید.

*قطعا محاسن آوردن ذهن به زمان حال بر کسی پوشیده نیست.

پست طعم دار

 

+امسال از خدا می خوام کمکم کنه علاوه بر باد هوا دونستن حرف آدم ها به این که حالا در موردم چه فکری می کنند هم اهمیتی ندم! :)

 


ماه شعبانتون مبارک.

 


 

در آخرهای مطالعه‌ی کتاب همواره یکی از نزدیکانم در سرم می‌گشت .اهل واجبات و محرمات هست اما مستحبات را خیلی مایل نیست به خاطر همین هم هیچ وقت ادعای دین دار بودن از او ندیده‌ام هر چند که رفتار دین‌دارانه بسیار دارد. نه یک‌بار غیبت کسی را کرده است نه از شنیدن غیبت خوشش میاید، نه زمانی که تحت فشار زیاد بوده ادب را کنار گذاشته نه تهمت زده نه خود خواسته دلی را رنجانده نه . به قدری هست که نتوانم بشمارم. به لطف خدا همواره دلی داشته پر از گذشت و محبت و هرگاه کسی در حقش بد کرده نادیده گرفته با این که به قدر کافی ویژگی عالی داشته تا به آن بنازد و بگوید " او کیست که به خودش جرات داده که همچین رفتاری با من انجام دهد" .سرش به کار خودش است و به لطف خدا تا کنون قدم‌های موثری برای پیشرفت علم برداشته .هیچ گاه ندیدم دغدغه شهادت داشته باشد حتی یک بار که از عالمی خواسته بود تا برایش دعا بفرمایند بعد از شنیدن دعای عالم که دعا برای شهادتش در رکاب امام زمان بود متعجب شده بود و حتی اندکی هم خوشش نیامده بود از این دعا.اما من مطمئنم به واسطه ی گذشت‌هایی که در برابر اذیت‌های آدم‌های فوق مدعی در دین داری دارد رزقش همان می شود که آن عالم دینی برایش خواست.

 

 


به نظرم اگه میخوای دنیا جای بهتری بشه بهتره از تغییر خودت شروع کنی! اینجوری حال آدم های خونه و آدم هایی که باهات در ارتباط هستن اگه بهتر نشد حداقل بد نمیشه.

چند سالی میشه به این اصل رسیدم.اولش گفتم خب چطور خودمو تغییر بدم؟؟؟ بعد با نا‌امیدی روی تمام خانه‌ های تقویم رومیزیم که جای نت داشت دو تا از عادت های غلطمو نوشتم و کنارش یه مربع کشیدم .پایان هر روز هم چک می کردم ببینم اون کار را انجام دادم یا نه! تا یکماه و بعد رفتم به ماه بعد و ماه بعدتر .حس کردم داره جواب میده کم کم. به پیشنهاد یه دوست مواد غذایی مصرفی در طول یک روز را هم داخل تقویم رو میزی! نوشتم به اضافه ی یک استیکریایایایاکه نشون دهنده ی حال اون روزم بود.با این کار راحت تر می تونستم بفهمم چه غذایی را باید کمتر مصرف کنم یا حذف کنم و.الان بعد از گذشت چند سال به این کار توجه بیشتری دارم و واسش یه دفتر جداگانه اختصاص دادم .در سالی که گذشت یه بخش بهش اضافه کردم که پایان هر روز برای شکر گزاری و ایجاد عادت مثبت دیدن سه کار مثبتی که در طول اون روز انجام داده بودم را داخلش می نوشتم همین جور یه عادت مثبت که دوست داشتم ایجاد بشه .

هنوز بعضی عادت های غلطم به صورت ثابت نیاز به مراقبت دارند و یه مدت که فکر می کنم دیگه خوب شد، باز بر میگرده!! برای همین از خدا می خوام کمک کنه تا آخر بتونم از رفتارهام مراقبت داشته باشم و اگه نتونستم حال بقیه (به خصوص عزیزانم) را بهتر کنم حداقل بد نکنم :دی

 

 

چند روز پیش با یه پیجی آشنا شدم که برنامه ریزی برای درس و زندگی داشت منتها خیلی با صبر و حوصله و سلیقه. به نظرم روشش انگیزه زیاد ایجاد میکنه که راحت تر یه سری کارها و تغییراتی که دوست داریم انجام بشه مخصوصا

ردیاب عادتش و

تقسیم وقتش برای کارهای مختلفو. بزرگترین خوبی روش ایشون این هستش که رفتارهای یک سالت با جزئیات

قابل بررسی هستن اما خب همون جور که گفتم خیلی صبر و حوصله میخواد :)

 

 

                                                               *                    *                    *                         *                          *

پا منبری :

روایتی هست از پیامبر که اگه یه خانواده ای اونی که خدا می خواد باشه پنج تا نکته باید توش خوب خودشو نشون بده :

1.هرچی این خانواده به سمت جلوتر میره عمق دین داری  اعضای خانواده بیشتر میشه.( نه این که بگه من نماز شب میخوندم از وقتی با این دختر خانم چادری ازدواج کردم نمازم دوست ندارم)

2.کوچکتر به بزرگتر احترام میذاره.

3.در معیشت مدارا می کنند. (اگه یه روز کم و زیاد بود تحقیر نکنند)

4.در خرج کردنشون اعتدال دارند. (اهل چشم هم چشمی و تجملات نیستند ناخن خشکی نه هااا خرجی که لازمه انجام بشه اما ریخت و پاش نه)

5.اهل اصلاحن. (عیب های خودشون رامتوجه میشن و در صدد اصلاح برمیان)

اگه خروجی خانواده ات این پنج تا هست بدون درست رفتی اما اگه این پنج تا نیست بدون هنوز نیاز به آموزش هست.

 


بی ربط به پست:کاش باباهای همه ی اون هایی که رفتن بهبود طور بر می گشتن.


 

یک تمرین بسیار آرامش بخش و کمک کننده برای تمرکز حواس بر زمان حال*. زمان لازم واسه انجامش دو دقیقه و نیمه . بهتره داخل یه محیط نسبتا آرام انجام بشه.این تمرین بهتره هر روز سر یه ساعت خاص انجام بشه.

 قبل از انجام این تمرین :  

بعد از انجام این تمرین :   

اگه حوصله خوندن متن را ندارید = سی ثانیه روی هرکدوم از حواس پنج گانه تمرکز کنید و در زمان تمرکز روی اون حس به چیز دیگه ای فکر نکنید.

شنوایی : سی ثانیه

به صداها دقت کنید. چه صداهایی می شنوید؟صدای یخچال یا دستگاه تهویه ی هوا! صدای پرنده ها باد یا صدای ماشینی که رد شد صدای تنفس خودتون و. اگه ذهنتون مشغول یک فکر دیگه شد به آرامی و با ملایمت توجه تون را به صداها معطوف کنید.

بویایی : سی ثانیه

توجه تون را به بوهای اطراف معطوف کنید. نفس عمیق بکشید و ببینید می تونید بوهای ضعیف را حس کنید. اگر توجه تون به موضوعات دیگر رفت، توجه خودتون را به بوها معطوف کنید.

بینایی : سی ثانیه

به اطراف نگاه کنید و رنگ ها و شکل ها را ببینید. به بزرگ ترین اشیا و کوچکترین جزئیاتهمین طور به نگاه کردن ادامه دهید و به اشیا دور و نزدیک نگاه کنید .فقط و فقط به آن چیزی که می بینید توجه کنید اگر ذهنتون به سمت افکار دیگه منحرف شد  اون را به قلمرو بینایی برگردونید.

چشایی : سی ثانیه

حالا دقت کنید چه چیزهایی را می تونید بچشید.ممکنه هنوز مزه غذایی که خوردید داخل دهانتون باشه می تونید تصور مزه ی غذاها را داشته باشید  مثلا لواشک ، قورمه سبزی، شیرینی ناپلئونی، پفک، چیپس ماست و موسیر و. اگر ذهنتون به سمت موضوعات دیگه رفت توجه تون را به حس چشایی برگردونید.

لامسه : سی ثانیه

در این مرحله به حس لامسه ی خودتون  توجه کنید .به دمای هوا دقت کنید .به هر نوع بافتی از  نرم  و زبر توجه کنید به آنچه در وجودتان چهره، سر، دست احساس می کنید و. دقت کنید.  اگه حواستون به سمت موضوع دیگه رفت اونو برگردید به حس لامسه تون.

 

 

اگه به میزان آرامش بیشتری نیاز دارید میشه به جای سی ثانیه تا دو دقیقه هم انجامش بدید.

*قطعا محاسن آوردن ذهن به زمان حال بر کسی پوشیده نیست.

پست طعم دار

 

+امسال از خدا می خوام کمکم کنه علاوه بر باد هوا دونستن حرف آدم ها به این که حالا در موردم چه فکری می کنند هم اهمیتی ندم! :)

 


ماه شعبانتون مبارک.

 


نمی دانم از کی به جای واژه‌ی ناخوشایند مجبرای شما عبارت جانباز اعصاب و روان مرسوم شد نوع خاصی از جانبازی که به جای قطعه‌ای از جسم،تکه‌ای از روحت را گذاشته‌ای وسط سال‌های جنگ،بین هم‌سنگرهایت.معنویت آن بچه‌ها را دوست داشته‌ای و هوای این روزهای دنیا دارد خفه‌ات می کند یا دلتنگشانی برای همین هر چند وقت یکبار میروی سراغ تکه‌ی گم شده روحت و مرور می‌کنی خاطره‌ی پر پر شدنشان میان توپ و تانک و خمپاره را.

گاهی روحت در تنت سنگینی می کند و هوایی می‌شود آن وقت تو را هم بی قرار می‌کند بعد تو را می‌کوبد به در و دیوار.روحت تو را دست به گریبان همه می‌کند تا ببرندت کنار یارانت.اما، آن ها که صدای روحت را نمی‌شنوند!!! خیال می کنند باز خاطره باز شده ای.فرق تو با آن دوستانت که فقط قطعه‌ای از تنشان را جا گذاشته‌اند این است که دیگر کارهای ساده را هم نمی‌توانی انجام دهی ترجیح می‌دهی خود خواسته خاطرات را مرور نکنی حتی خانواده ات هم مجنون شده اند تو حرفی میزنی و رفتاری انجام می‌دهی بعد یادت نیست یا هست اما آن انگار تو نبوده‌ای. تو خوبی بهتر از همه‌ی مایی زیرا که روحی داری به وسعت کل خاکی که برایش جنگیده‌‌ای . 

من شما را از پای فیلم‌ها دیده‌ام گاهی هم خاطرات همسرانتان را خوانده و شنیده‌ام . یک بار هم پای حرف‌های فرزند یکی از شما نشسته‌ام. وقتی حرف می‌زد پیدا بود که جگر سوخته است به گمانم خوب شما را فهمیده بود حال دل شما و ذهن بی قرارتان را.

برای نوشته‌ام عکسی نتوانستم پیدا کنم! به گمانم کسی نمی تواند روح گمشده را خوب نقاشی کند.

 

+

عارضه روانی PTSD فقط مختص جانبازان جنگی نیست. این مطلب شاید در فراموش کردن واژه موجی» کمک بزرگی کند. بسیاری از کودکان بم هم دچار عارضه PTSD شده‏اند. ‏‏حتی یک تصادف هم ممکن است به این بیماری منتهی شود. از طرف دیگر، مشکل اعصاب و روان جانبازان جنگی فقط از موج‏گرفتگی حاصل نمی‏‏شود. بسیاری از مبتلایان به PTSD در اثر یادآوری مرگ تلخ دوستان و همرزمان، یا صحنه ‏ها‏ی بی‏رحمانه‏‌ای ‏که در درگیری‏‌ها‏ی تن به تن رخ دادند، به این مشکل دچار شده‌‏اند.

+


به نظرم اگه میخوای دنیا جای بهتری بشه بهتره از تغییر خودت شروع کنی! اینجوری حال آدم های خونه و آدم هایی که باهات در ارتباط هستن اگه بهتر نشد حداقل بد نمیشه.

چند سالی میشه به این اصل رسیدم.اولش گفتم خب چطور خودمو تغییر بدم؟؟؟ بعد با نا‌امیدی روی تمام خانه‌ های تقویم رومیزیم که جای نت داشت دو تا از عادت های غلطمو نوشتم و کنارش یه مربع کشیدم .پایان هر روز هم چک می کردم ببینم اون کار را انجام دادم یا نه! تا یکماه و بعد رفتم به ماه بعد و ماه بعدتر .حس کردم داره جواب میده کم کم. به پیشنهاد یه دوست مواد غذایی مصرفی در طول یک روز را هم داخل تقویم رو میزی! نوشتم به اضافه ی یک استیکریایایایاکه نشون دهنده ی حال اون روزم بود.با این کار راحت تر می تونستم بفهمم چه غذایی را باید کمتر مصرف کنم یا حذف کنم و.الان بعد از گذشت چند سال به این کار توجه بیشتری دارم و واسش یه دفتر جداگانه اختصاص دادم .در سالی که گذشت یه بخش بهش اضافه کردم که پایان هر روز برای شکر گزاری و ایجاد عادت مثبت دیدن سه کار مثبتی که در طول اون روز انجام داده بودم را داخلش می نوشتم همین جور یه عادت مثبت که دوست داشتم ایجاد بشه .

هنوز بعضی عادت های غلطم به صورت ثابت نیاز به مراقبت دارند و یه مدت که فکر می کنم دیگه خوب شد، باز بر میگرده!! برای همین از خدا می خوام کمک کنه تا آخر بتونم از رفتارهام مراقبت داشته باشم و اگه نتونستم حال بقیه (به خصوص عزیزانم) را بهتر کنم حداقل بد نکنم :دی

 

 

چند روز پیش با یه پیجی آشنا شدم که برنامه ریزی برای درس و زندگی داشت منتها خیلی با صبر و حوصله و سلیقه. به نظرم روشش انگیزه زیاد ایجاد میکنه که راحت تر یه سری کارها و تغییراتی که دوست داریم انجام بشه مخصوصا

ردیاب عادتش و

تقسیم وقتش برای کارهای مختلفو. بزرگترین خوبی روش ایشون این هستش که رفتارهای یک سالت با جزئیات

قابل بررسی هستن اما خب همون جور که گفتم خیلی صبر و حوصله میخواد :)

 

 

                                                               *                    *                    *                                              

پا منبری :

روایتی هست از پیامبر که اگه یه خانواده ای اونی که خدا می خواد باشه پنج تا نکته باید توش خوب خودشو نشون بده :

1.هرچی این خانواده به سمت جلوتر میره عمق دین داری  اعضای خانواده بیشتر میشه.( نه این که بگه من نماز شب میخوندم از وقتی با این دختر خانم چادری ازدواج کردم نمازم دوست ندارم)

2.کوچکتر به بزرگتر احترام میذاره.

3.در معیشت مدارا می کنند. (اگه یه روز کم و زیاد بود تحقیر نکنند)

4.در خرج کردنشون اعتدال دارند. (اهل چشم هم چشمی و تجملات نیستند ناخن خشکی نه هااا خرجی که لازمه انجام بشه اما ریخت و پاش نه)

5.اهل اصلاحن. (عیب های خودشون رامتوجه میشن و در صدد اصلاح برمیان)

اگه خروجی خانواده ات این پنج تا هست بدون درست رفتی اما اگه این پنج تا نیست بدون هنوز نیاز به آموزش هست.

 


بی ربط به پست:کاش باباهای همه ی اون هایی که رفتن بهبود طور بر می گشتن.


 


دریافت

به طاها./محمود کریمی/۹دقیقه و ۲۷ ثانیه

 

+انتظارهای نیمه شعبانی.

+عیدتون مبارک.


به نظرم اگه میخوای دنیا جای بهتری بشه بهتره از تغییر خودت شروع کنی! اینجوری حال آدم های خونه و آدم هایی که باهات در ارتباط هستن اگه بهتر نشد حداقل بد نمیشه.

چند سالی میشه به این اصل رسیدم.اولش گفتم خب چطور خودمو تغییر بدم؟؟؟ بعد با نا‌امیدی روی تمام خانه‌ های تقویم رومیزیم که جای نت داشت دو تا از عادت های غلطمو نوشتم(به صورت رمزی مثلا نوشتم"م") و کنارش یه مربع کشیدم .پایان هر روز هم چک می کردم ببینم اون کار را انجام دادم یا نه! تا یکماه و بعد رفتم به ماه بعد و ماه بعدتر .حس کردم داره جواب میده کم کم. به پیشنهاد یه دوست مواد غذایی مصرفی در طول یک روز را هم داخل تقویم رو میزی! نوشتم به اضافه ی یک استیکریایایایاکه نشون دهنده ی حال اون روزم بود.با این کار راحت تر می تونستم بفهمم چه غذایی را باید کمتر مصرف کنم یا حذف کنم و.الان بعد از گذشت چند سال به این کار توجه بیشتری دارم و واسش یه دفتر جداگانه اختصاص دادم .در سالی که گذشت یه بخش بهش اضافه کردم که پایان هر روز برای شکر گزاری و ایجاد عادت مثبت دیدن سه کار مثبتی که در طول اون روز انجام داده بودم را داخلش می نوشتم همین جور یه عادت مثبت که دوست داشتم ایجاد بشه .

هنوز بعضی عادت های غلطم به صورت ثابت نیاز به مراقبت دارند و یه مدت که فکر می کنم دیگه خوب شد، باز بر میگرده!! برای همین از خدا می خوام کمک کنه تا آخر بتونم از رفتارهام مراقبت داشته باشم و اگه نتونستم حال بقیه (به خصوص عزیزانم) را بهتر کنم حداقل بد نکنم :دی

 

 

چند روز پیش با یه پیجی آشنا شدم که برنامه ریزی برای درس و زندگی داشت منتها خیلی با صبر و حوصله و سلیقه. به نظرم روشش انگیزه زیاد ایجاد میکنه که راحت تر یه سری کارها و تغییراتی که دوست داریم انجام بشه مخصوصا

ردیاب عادتش و

تقسیم وقتش برای کارهای مختلفو. بزرگترین خوبی روش ایشون این هستش که رفتارهای یک سالت با جزئیات

قابل بررسی هستن اما خب همون جور که گفتم خیلی صبر و حوصله میخواد :)

 

 

                                                               *                    *                    *                                              

پا منبری :

روایتی هست از پیامبر که اگه یه خانواده ای اونی که خدا می خواد باشه پنج تا نکته باید توش خوب خودشو نشون بده :

1.هرچی این خانواده به سمت جلوتر میره عمق دین داری  اعضای خانواده بیشتر میشه.( نه این که بگه من نماز شب میخوندم از وقتی با این دختر خانم چادری ازدواج کردم نمازم دوست ندارم)

2.کوچکتر به بزرگتر احترام میذاره.

3.در معیشت مدارا می کنند. (اگه یه روز کم و زیاد بود تحقیر نکنند)

4.در خرج کردنشون اعتدال دارند. (اهل چشم هم چشمی و تجملات نیستند ناخن خشکی نه هااا خرجی که لازمه انجام بشه اما ریخت و پاش نه)

5.اهل اصلاحن. (عیب های خودشون رامتوجه میشن و در صدد اصلاح برمیان)

اگه خروجی خانواده ات این پنج تا هست بدون درست رفتی اما اگه این پنج تا نیست بدون هنوز نیاز به آموزش هست.

 


بی ربط به پست:کاش باباهای همه ی اون هایی که رفتن بهبود طور بر می گشتن.


یه پادکست گوش می‌دادم در مورد سربازی.یکی از سربازها می‌گفت اگه از یه سربازی که داخل پادگانه بخوای که نعمت هاشو بشماره می تونه صد، صد و پنجاه نعمت واست بشماره اما اگه از یکی اون بیرون بخوای این کارو انجام بده شاید دو سه تا بیشتر نتونه .دقت که کردم ،دیدم حرفش خیلی حرفه. تا وقتی یه نعمت را در دسترس داری این قدر واست عادی میشه که دیگه حتی متوجه نمیشی که این نعمته!! چون هیچ وقت غیر ازون حالت نبوده و خیال می کردی نخواهد بود .این روزها که می گذرد هر روز! با خودم فکر می‌کنم این ویروس آدم ها را برد تو خونه هاشون تا یادشون بیاره چه نعمت هایی دارن که تا قبل از اون که اون نعمت ها واقعا ازشون گرفته بشه بفهمن و قدرشونو بدونند .حتما باید چند وقت پای اسکایپ با عزیزات حرف زده باشی تا بفهمی گرفتن دست شون و بوسه زدن به صورتشون یه نعمته. حتما باید در حرم ها و مساجد بسته بشن که بفهمی خوندن یه نماز جماعت داخل مسجد محله ات یه نعمته . حتما باید به زور تو خونه نگه داشته بشی تا بدونی پا و نای بیرون رفتن از خونه نعمته .خرید مواد غذایی دلخواهت بدون دغدغه آلودگی نعمته .دیدن آدم هایی که تو خیابون در حال کار و فعالیت هستن نعمته. دیدن نعمته.فقط ببین.

 

 

منبع عکس

ادامه مطلب


یه پادکست گوش می‌دادم در مورد سربازی.یکی از سربازها می‌گفت اگه از یه سربازی که داخل پادگانه بخوای که نعمت هاشو بشماره می تونه صد، صد و پنجاه نعمت واست بشماره اما اگه از یکی اون بیرون بخوای این کارو انجام بده شاید دو سه تا بیشتر نتونه .دقت که کردم ،دیدم حرفش خیلی حرفه. تا وقتی یه نعمت را در دسترس داری این قدر واست عادی میشه که دیگه حتی متوجه نمیشی که این نعمته!! چون هیچ وقت غیر ازون حالت نبوده و خیال می کردی نخواهد بود .این روزها که می گذرد هر روز! با خودم فکر می‌کنم این ویروس آدم ها را برد تو خونه هاشون تا یادشون بیاره چه نعمت هایی دارن، که تا قبل از اون که اون نعمت ها واقعا ازشون گرفته بشه بفهمن و قدرشونو بدونند .حتما باید چند وقت پای اسکایپ با عزیزات حرف زده باشی تا بفهمی گرفتن دست شون و بوسه زدن به صورتشون نعمته. حتما باید در حرم ها و مساجد بسته بشن که بفهمی خوندن یه نماز جماعت داخل مسجد محله ات نعمته . حتما باید به زور تو خونه نگه داشته بشی تا بدونی پا و نای بیرون رفتن از خونه نعمته .خرید مواد غذایی دلخواهت بدون دغدغه آلودگی نعمته .دیدن آدم هایی که تو خیابون در حال کار و فعالیت هستن نعمته. دیدن نعمته.فقط ببین.

 

 

منبع عکس

ادامه مطلب


زندگی مشترک بعضی ها به جمهوری اسلامی مان یک شباهت بزرگ دارد:

هر دو را فقط خود خدا تا چهل و یک سال نگه داشته است

وگرنه اگر به خودشان بود در همان سال های ابتدایی فاتحه اش خوانده شده بود

 

 

زندگی تان جمهوری اسلامی،دولتتان خدمت گزار بود، چه بهتر اگر نبود با سازندگی و اصلاحات و تدبیر و امید هم می توان ادامه داد و حتی عالی بود.

 

 


اردیبهشت را دوست دارم ،متولدین اردیبهشت را نیز .دلیلش؟ شاید عروس بودن طبیعت باشد! و داماد بودن هوا!


نمی دانم از کی به جای واژه‌ی ناخوشایند مجبرای شما عبارت جانباز اعصاب و روان مرسوم شد نوع خاصی از جانبازی که به جای قطعه‌ای از جسم،تکه‌ای از روحت را گذاشته‌ای وسط سال‌های جنگ،بین هم‌سنگرهایت.معنویت آن بچه‌ها را دوست داشته‌ای و هوای این روزهای دنیا دارد خفه‌ات می کند یا دلتنگشانی برای همین هر چند وقت یکبار میروی سراغ تکه‌ی گم شده روحت و مرور می‌کنی خاطره‌ی پر پر شدنشان میان توپ و تانک و خمپاره را.

گاهی روحت در تنت سنگینی می کند و هوایی می‌شود آن وقت تو را هم بی قرار می‌کند بعد تو را می‌کوبد به در و دیوار.روحت تو را دست به گریبان همه می‌کند تا ببرندت کنار یارانت.اما، آن ها که صدای روحت را نمی‌شنوند!!! خیال می کنند باز خاطره باز شده ای.فرق تو با آن دوستانت که فقط قطعه‌ای از تنشان را جا گذاشته‌اند این است که دیگر کارهای ساده را هم نمی‌توانی انجام دهی ترجیح می‌دهی خود خواسته خاطرات را مرور نکنی حتی خانواده ات هم مجنون شده اند تو حرفی میزنی و رفتاری انجام می‌دهی بعد یادت نیست یا هست اما آن انگار تو نبوده‌ای. تو خوبی بهتر از همه‌ی مایی زیرا که روحی داری به وسعت کل خاکی که برایش جنگیده‌‌ای . 

من شما را از پای فیلم‌ها دیده‌ام گاهی هم خاطرات همسرانتان را خوانده و شنیده‌ام . یک بار هم پای حرف‌های فرزند یکی از شما نشسته‌ام. وقتی حرف می‌زد پیدا بود که جگر سوخته است به گمانم خوب شما را فهمیده بود حال دل شما و ذهن بی قرارتان را.

برای نوشته‌ام عکسی نتوانستم پیدا کنم! به گمانم کسی نمی تواند روح گمشده را خوب نقاشی کند.

 

+

عارضه روانی PTSD فقط مختص جانبازان جنگی نیست. این مطلب شاید در فراموش کردن واژه موجی» کمک بزرگی کند. بسیاری از کودکان بم هم دچار عارضه PTSD شده‌‏اند. ‏‏حتی یک تصادف هم ممکن است به این بیماری منتهی شود. از طرف دیگر، مشکل اعصاب و روان جانبازان جنگی فقط از موج‏‌گرفتگی حاصل نمی‌‏‏شود. بسیاری از مبتلایان به PTSD در اثر یادآوری مرگ تلخ دوستان و همرزمان، یا صحنه ‏ها‏ی بی‌‏رحمانه‏‌ای ‏که در درگیری‏‌ها‏ی تن به تن رخ دادند، به این مشکل دچار شده‌‏اند.

+


چند وقتی هست که به برکت گوش دادن به لایوها و صوت های یه دکتر خوب روانشناسی با عبارت "تعارض پنهان" آشنا شدم! حس کردم نوشته ها و شنیده هام را اینجا به اشتراک بذارم :) امیدوارم واستون مفید باشه

 

تعارض تو اکثر روابط وجود داره و هر چقدر این رابطه صمیمانه تر بشه میزانش میتونه بیشتر بشه کاملا هم وجودش طبیعی هست

چهار نشونه وجود داره که بفهمیم تو یه رابطه تعارض پنهان وجود داره

1. در بحث های کوچک مرتب فرد فلش بک میزنه به گذشته 2. یه چیز کوچک به یه جنگ بزرگ می انجامه 3. اجتناب داره یعنی وقتی سر یه موضوع خاص بحث می کنیم یا خیلی صریح میگه دوست ندارم در موردش حرف بزنم یا اینکه دور خودش دیوار سنگی میکشه و سرش را میبره تو گوشی و لپ تاپ و به همسرش بی توجهی میکنه 4. زوج حس رقابت نسبت بهم دارند.

خلاصه که افرادی که تعارض پنهان دارند بحث های تکراری انجام میدن و سر چیزهای خیلی جزئی و ریز با هم بحث می کنند  مثلا فرد به خاطر اینکه چرا به جای نیم کیلو گوجه دوکیلو گوجه خریدی یه خشم شدید پیدا میکنه.

 

بهترین راه حل برای تعارض پنهان مهربونی1 و تلاش برای حل مسئله است.

 

اما یه سری راه حل دیگه هم داره که برای پیشگیری از به وجود اومدن تعارض مفیده! (ازینجا به بعد راه حل های کتاب مهارت های شوئی از متیو مک کی2 هست البته مثال هاش از خیالات خودمه!!! )

 

یکی از راه هاش یاد گرفتن مهارت ابراز احساس ها و بیان نیازهاست . مثلا اگه یه آقا از این که همسرش تو جمع بلند بخنده ناراحت میشه بهتره به جای اینکه وقتی از همسرش این رفتار سر زد خودخوری کنه و فردای اون روز به دست پخت همیشگی همسرش ایراد بگیره و سر این موضوع حتی عصبانی بشه، بیاد و بگه که من ازین که تو جمع بلند میخندی ناراحت میشم چون دوست ندارم نگاه های مردهای غریبه بیاد روت و . بعد هم با هم مذاکره داشته باشن و حل مسئله انجام بدن و توافق کنند و.

به نظر کار ساده ای میاد؟ اما متاسفانه خیلی وقت ها ماها انتظار دارین آدم ها ذهن ما را بخونند و بدونند که ما چه انتظاری داریم برای همین تو زمینه بیان شفاف نیاز ها و ابراز ناراحتی ها و حتی خوشحالی هامون ضعیف عمل می کنیم

همه آدم ها به درجه یه مادر نرسیدن که با نگاه کردن به صورت بچه بدونند تو دل و ذهنش چی میگذره!

و یه انتظار اشتباه دیگه اینه که فکر میکنیم با حرف نزدن چیزی حل میشه و آرامش زندگی بیشتره ولی اینکار مثل این هستش که یه سری زباله ی بد بو گوشه اتاق باشه و به جای دفع و تمیز کردن اتاق بیای روی اون زباله ها فرش بندازی،با بوی بدش میخوای چی کار کنی؟

 

 

1. تعریف مهربونی:حساسیت نسبت به رنج خودمون و دیگران. وقتی رنج شخصی را میبینم و میبینم داره اذیت میشه نتونم بی تفاوت از کنارش بگذرم و در عمق وجودم تمایل آگاهانه داشته باشم تا رنجش را کاهش بدم و در رفتارم به شکل متعهدانه برای کاهش این رنج اقدام کنم

حساسیت به رنج ،نه ااما یه رنج خیلی بزرگ مثلا اگه وسیله اش را گم کرده کمکش کنیم پیداش کنه! نه این که بگیم الهی بمیرم! که وسیله ات گم شده! با این حرف کمکی نداریم

قضاوت نکردن و مقایسه نکردن مثلا نگیم وای تو چقدر گیجی باز وسیله ات را گم کردی؟

همدردی حتی به کلام نشون بدیم که متوجه هستیم وسیله اش را گم کرده

همدلی خودمو میذارم جای اون و با زاویه دید اون و از شخصیت اون به مسئله نگاه می کنم تا بتونم احساساتش را درک کنم

تحمل پریشانی و عدم فرار از هیجانات منفی در موقعیت بمونیم و اون مسئله را حل کنیم نه این که ازش فرار کنیم مثلا اگه یه بچه خون دماغ بشه مادر باید در لحظه بتونه اقدامات اولیه داشته باشه و بتونه کنترل هیجانی انجام بده نه این که بیاد و خودش گریه کنه و بزنه تو سرش!

در عمل اگه به عنوان یه همسر بخواهیم عشق ورزی آگاهانه توام با مهربانی داشته باشیم باید به این عناصر توجه کرد : توجه، پذیرش، قدردانی، ابراز عاطفه و عشق و عدم کنترل گری هست.

 

2. مذاکره و حل مسئله هم مهارت هستش و قابل یادگیری که داخل همین کتاب یادش داده فقط تمرین میخواد

به نظرم این کتاب واسه مجردهام خوب هستش! بالاخره تا آخرش که مجرد نمی مونید :) پس چه بهتر با مهارت وارد یه رابطه بشید :) خوشبخت باشید الهی:)


چند وقتی هست که به برکت گوش دادن به لایوها و صوت های یه دکتر خوب روانشناسی با عبارت "تعارض پنهان" آشنا شدم! حس کردم نوشته ها و شنیده هام را اینجا به اشتراک بذارم :) امیدوارم واستون مفید باشه

 

تعارض تو اکثر روابط وجود داره و هر چقدر این رابطه صمیمانه تر بشه میزانش میتونه بیشتر بشه کاملا هم وجودش طبیعی هست

چهار نشونه وجود داره که بفهمیم تو یه رابطه تعارض پنهان وجود داره

1. در بحث های کوچک مرتب فرد فلش بک میزنه به گذشته 2. یه چیز کوچک به یه جنگ بزرگ می انجامه 3. اجتناب داره یعنی وقتی سر یه موضوع خاص بحث می کنیم یا خیلی صریح میگه دوست ندارم در موردش حرف بزنم یا اینکه دور خودش دیوار سنگی میکشه و سرش را میبره تو گوشی و لپ تاپ و به همسرش بی توجهی میکنه 4. زوج حس رقابت نسبت بهم دارند.

خلاصه که افرادی که تعارض پنهان دارند بحث های تکراری انجام میدن و سر چیزهای خیلی جزئی و ریز با هم بحث می کنند  مثلا فرد به خاطر اینکه چرا به جای نیم کیلو گوجه دو کیلو گوجه خریدی یه خشم شدید پیدا میکنه.

 

بهترین راه حل برای تعارض پنهان مهربونی1 و تلاش برای حل مسئله است.

 

اما یه سری راه حل دیگه هم داره که برای پیشگیری از به وجود اومدن تعارض مفیده! (ازینجا به بعد راه حل های کتاب مهارت های شوئی از متیو مک کی2 هست البته مثال هاش از خیالات خودمه!!! )

 

یکی از راه هاش یاد گرفتن مهارت ابراز احساس ها و بیان نیازهاست . مثلا اگه یه آقا از این که همسرش تو جمع بلند بخنده ناراحت میشه بهتره به جای اینکه وقتی از همسرش این رفتار سر زد خودخوری کنه و فردای اون روز به دست پخت همیشگی همسرش ایراد بگیره و سر این موضوع حتی عصبانی بشه، بیاد و بگه که من ازین که تو جمع بلند میخندی ناراحت میشم چون دوست ندارم نگاه های مردهای غریبه بیاد روت و . بعد هم با هم مذاکره داشته باشن و حل مسئله انجام بدن و توافق کنند و.

به نظر کار ساده ای میاد؟ اما متاسفانه خیلی وقت ها ماها انتظار دارین آدم ها ذهن ما را بخونند و بدونند که ما چه انتظاری داریم برای همین تو زمینه بیان شفاف نیاز ها و ابراز ناراحتی ها و حتی خوشحالی هامون ضعیف عمل می کنیم

همه آدم ها به درجه یه مادر نرسیدن که با نگاه کردن به صورت بچه بدونند تو دل و ذهنش چی می‌گذره!

و یه انتظار اشتباه دیگه اینه که فکر می‌کنیم با حرف نزدن چیزی حل میشه و آرامش زندگی بیشتره ولی این کار مثل این هستش که یه سری زباله ی بد بو گوشه اتاق باشه و به جای دفع و تمیز کردن اتاق بیای روی اون زباله ها فرش بندازی،با بوی بدش میخوای چی کار کنی؟

 

 

1. تعریف مهربونی:حساسیت نسبت به رنج خودمون و دیگران. وقتی رنج شخصی را می‌بینم و می‌بینم داره اذیت میشه نتونم بی تفاوت از کنارش بگذرم و در عمق وجودم تمایل آگاهانه داشته باشم تا رنجش را کاهش بدم و در رفتارم به شکل متعهدانه برای کاهش این رنج اقدام کنم.

حساسیت به رنج ،نه ااما یه رنج خیلی بزرگ مثلا اگه وسیله اش را گم کرده کمکش کنیم پیداش کنه! نه این که بگیم الهی بمیرم! که وسیله ات گم شده! با این حرف کمکی نداریم.

قضاوت نکردن و مقایسه نکردن مثلا نگیم وای تو چقدر گیجی باز وسیله ات را گم کردی؟

همدردی حتی به کلام نشون بدیم که متوجه هستیم وسیله اش را گم کرده.

همدلی خودمو میذارم جای اون و با زاویه دید اون و از شخصیت اون به مسئله نگاه می کنم تا بتونم احساساتش را درک کنم.

تحمل پریشانی و عدم فرار از هیجانات منفی در موقعیت بمونیم و اون مسئله را حل کنیم نه این که ازش فرار کنیم مثلا اگه یه بچه خون دماغ بشه مادر باید در لحظه بتونه اقدامات اولیه داشته باشه و بتونه کنترل هیجانی انجام بده نه این که بیاد و خودش گریه کنه و بزنه تو سرش!

در عمل اگه به عنوان یه همسر بخواهیم عشق ورزی آگاهانه توام با مهربانی داشته باشیم باید به این عناصر توجه کرد : توجه، پذیرش، قدردانی، ابراز عاطفه و عشق و عدم کنترل گری هست.

 

2. مذاکره و حل مسئله هم مهارت هستش و قابل یادگیری که داخل همین کتاب یادش داده فقط تمرین میخواد

به نظرم این کتاب واسه مجردهام خوب هستش! بالاخره تا آخرش که مجرد نمی مونید :) پس چه بهتر با مهارت وارد یه رابطه بشید :) خوشبخت باشید الهی:)


 

 

بعد از سال ها برای خنک شدن چایی ام* به جای اضافه کردن آب سرد، از نعلبکی کمک گرفتم!

نعلبکی ،وسیله ای ساده که برای من نماد صبر و حوصله اس!!!

چای را جرعه جرعه داخلش می ریزم و به علاقه ی زیادم به سرعت فکر می کنم. هرچی دنبال دلیل می گردم به نتیجه ای نمی‌رسم این که وقتی در مرحله ای از زندگی قرار داشتم به جای بودن و لذت بردن از اون مرحله به فکر مرحله ی بعد و سرانجام اون بودم. عجله برای کارهای کوچک و بزرگ.

یاد مقدمه کتاب کنکورم میفتم!(محتوای کتاب در ذهنم کم رنگ شده اما مقدمه هنوز یکمی به یادم مونده) مولف از خودش می گفت که همیشه در تلاش بوده از یه مرحله به مرحله بعد بره زودتر لیسانس و فوق لیسانس و دکترا را گرفته.کار کرده و کار کرده و کار کرده تا حدی که گاهی فراموش کرده زندگی کنه تا روزی که به خاطر کار به مجلس عروسی یکی از نزدیکانش دیر میرسه و یک نفر اونجا بهش تلنگر میزنه که این همه کار میکنی برای چی برای کی ؟ در جواب میگه واسه این که بعد ها از این کار  و در آمدی که تو سال های جوونیم به دست میارم بتونم لذت ببرم و. این وسط یه سری مکالمه هایی رخ میده و آخرش خود مولف مثال تبلیغ های بازرگانی که برای اتومبیل هاست را میزنه : " از مسیر لذت ببرید "

 

زندگی ما مثل جاده است .گاهی کویری، گاهی سرسبز، گاهی آسمان آبی داره،گاهی آسمان گرفته، گاهی پر از ستاره اس، گاهی دره،گاهی دشت، گاهی پیچ و خم هاش تند میشه، گاهی سر بالایی هاش نفس گیر میشه گاهی سراشیبی هاش مثل سرسره لذت بخش میشه.اما نمیمونه،میگذره. هنر تو ، تویی که داخل مرکبت نشستی این هست که از لحظه استفاده کنی حتی اون وقت هایی که جاده سر بالایی هست یه کوچولو اطرافو نگاه کن به درخت هایی که کنار جاده هست به آسمون آبی و ابرهای در حال حرکت به اون بالای بالا نگاه کن.

فقط نخواه گاز بدی. فقط نگو زودتر رها بشم ازین جاده.

عزیزانت را ببین. شاید مرکب اون ها نزدیک تر از تو باشه به مقصد. از فردا و پس فردا چی خبر داری؟

آخرش تموم میشه این جاده، آخرش میرسی به مقصد. پس از مسیر لذت ببر.

 

 

*من سالی دو ،سه بار بیشتر چای قرمز و سیاه و دوستان نزدیکشون را نمی خورم . به گمونم یکیش امشب بعد از افطار خواهد بود!

 


میشه تو این شب های پیش رو بین دعاهایی که واسه همه دارید واسه منم دعا کنید؟

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها