یه وقت هایی هست که فکرهای منفی میاد سراغت.فکر منفی هم که میدونی چیه! همون فکری که هیچ اثر مثبتی واست به ارمغان نمیاره، دیدت را تحت تاثیر قرار میده، بد وقت میاد و قصد رفتن هم ممکنه نداشته باشه.کم کم باعث میشه از یه ظرف ماست تو فقط موی داخلش را ببینی و توجهی به سفیدی ماست نداشته باشی.حاصل دوست نداشتنی است .خب، حالا می خوای چه کنی؟ می تونی مثل خیلی ها همین جوری پیش بری تا آخر عمرت، می تونی هم مثبت ببینی و مثبت فکر کنی. واسه این کار بعد از تصمیم و اراده به تغییر، چند تا تمرین هم میشه انجام بدی :
 
اولیش این هست که برای یه مدت سر ساعت های خاص فکر های منفی ای که ممکنه بیاد سراغت را بنویسی و در مقابلش و ابعاد مثبت ماجرا را بیاری این کار باعث میشه عادتِ ذهن تغییر کنه
 
دومیش این هست که می تونی تصور کنی کنار یک رود روان ایستادی ،یه درخت که برگ های پهنی هم داره کنار این رود هست ، یه نسیمی هم میوزه و هرازگاهی برگی از درخت را میندازه ! روی برگ فکرت را بنویس و اون را داخل رود بنداز و با چشم رفتنش را دنبال کن
خواستی اینو هم باهاش گوش بده:
 

دریافت
 
 
سومیش هم  نوشتن هست و از بین بردن اون نوشته.
این تمرین ها تا حدی پیش میره که که دیگه ناخودآگاه مثبت ببینی *_*
 
 
پ.ن 1: پست گفت و گوی من با خودم هست  :)
پ.ن 2: چرا طعم نیمرو؟
 
 
مرتبط :

طعم هندوانه /

طعم گیلاس

 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها