بعد از تغییرِ محل زندگیمون و اومدنمون به این جا،اولین بار بود که با اهل سنت مواجه میشدم و باهاشون معاشرت می کردم.
اونا خیال می کردند من هم مثل خودشون سنی هستم تا زمانی که یکی شون پست های فیس بوکمو دیده بود و ازم پرسید که شیعهای.؟ آدم متعصبی نبود،چندتا سوال پرسیدبعد از سوالاتش هم گفت ما همه مسلمونیم و مثل خواهر و برادر
یک بار هم یکیشون داشت از چیزی حرف میزد که چون با ماها تفاوت می کرد بهش گفتم من شیعه هستم و یه توضیحکی واسش دادم از میزان تفاوتمون تو اون موضوع خاص، اونهم خیلی شیک و مجلسی بچه هاشو فرستاد داخل اتاق و خودشم از کنارم بلند شد و ایستاد و مکالماتمون را ایستاده ادامه داد چون اندکی ایستادنش داشت طولانی میشد حس کردم دیگه کم کم ممکنه از زبان بدن بگذره و. این شد که دیگه خداحافظی کردم و از خونشون رفتم
الان بعد از گذشت چند سال و با تکیه به حرف بزرگان و تجربه ای که خودم بدست آوردم، اصراری به گفتن شیعه بودنم به صورت داوطلبانه ندارم!!! مگر موقع نماز داخل نمازخونه که خودشون متوجه میشن
+وقتی یه نفر ازم میپرسه فرق شیعه و سنی چی هست توضیحم این میشه که ما به یک پیامبر و کتاب آسمانی اعتقاد داریم نمازمون به سمت یک قبله است یک ماه از سال را روزه می گیریم اما در بعضی جزییات(!) با هم متفاوتیم.
نمیخوام به عنوان یه نماینده از یه دین دامن بزنم به اختلاف ها.
مگه جز اینه که ما همه مسلمونیم؟
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*عیدتون مبارک*
+خلاقیت را با این تیتر به آخر رسوندم!! سوشی هم میشد باشه!
به نظرات حاشیه پاسخ داده نخواهد شد پیشا پیش عذرخواهم
درباره این سایت