وقتی میگی کشورمو دوست دارم حست نسبت بهش میشه خونه،خونهای که مطمئنی صاحب داره. بعد هم تو و همهی دیگه میشید خواهر و برادر، خواهر و برادرها (در یک خانوادهی سالم) حتی اگه با نظرات پدرشون جور نباشن حتی اگه قوانین حاکم به خونه را یکی درمیون قبول داشته باشن حتی اگه سلایق همدیگه را نپسندند و گاهی جنگ و دعوا هم داشته باشن حتی اگه .اما میدونند که وقتی خانواده تو شرایط سخت و پر استرس قرار داره باید کنار هم باشند کینههای گذشته را بذارن واسه بعد سر فرصت از خجالت هم دربیان!
اما من امروز به اسم وطنم به برادر و خواهرم بد گفتم، عکسهایی که واسه یه سری دیگمون قداست داشت پاره کردم و سوزوندم .به اون یکی خواهرم که نمی دونم چرا دیگه نتونست شرایط ایرانو تحمل کنه و رفت از سر بچگی یه حرف نامربوطی هم موقع خداحافظی گفت تا تونستم تیکه انداختم.اون یکی خواهرم که تو یه برنامه تلویزیونی اشتباهی حرف دلش را بلند زد تیکه تیکه کردم . به تک تک برادر خواهرهام به جرم پست گذاشتن برای شهادت سردار و سقوط هواپیما و اعلام ناراحتی شون تا تونستم ناسزا گفتم و.این منم؟ من عاشق وطنم هستم؟ با این همه شوق و مهربونی و ادب؟ اونم الان!
ایران واسهی همهی ماست نه فقط برای من که رهبرم تو کل کشورم تنها نقطهی نورن واسم ،نه واسه اونی که قدر این پدر مهربونو نمیدونه و بی ادبی میکنه.کاش واقعا حس خواهر و برادر داشته باشیم بهم! نقد کنیم اما بازیچه دست ت نشیم .
+سعی کردم بتونم حرفم را خلاصه بگم؛ امیدوارم تونسته باشم منظورمو رسونده باشم.
درباره این سایت