آقای محمودی و بانو دارای چهار فرزند هستند.

فرزند سوم از حمایت مالی و عاطفی شدید والدین برخوردار است! گاهی هم خودشان کمک نمی کنند، خودش درخواست می کند و می گیرد. این فرزند دارای فرزند هم می شود و فرزندان او باز هم از حمایتی بیشتر از بقیه نوه ها برخوردار است.

 

آقای صمیمی و بانو داراری سه فرزند هستند.

یک پسر و دو دختر . طبق قانون نانوشته ای که افراد با دید بسته و عصر حجری! دارند فرزند پسر حکم ولیعهد را دارد و در خانه سلطنت می کند به قولی گوشت غذا برای اوست آبگوشتش برای دختر ها. بعد از ازدواج حمایت مالی چند برابری از او می شود این در حالی است که یکی از دختر ها از مشکل مالی رنج می برد.

 

آقای اکبری و بانو دارای دو فرزند هستند.

هر دو فرزند جنسیت یکسان دارند. از نظر مالی از هر دو نفر به حد توان و با عدالت حمایت می شود اما از نظر عاطفی نود درصد محبت و توجه برای یکی از فرزندان است و این توجه و محبت حتی بعد از ازدواج و فرزند دار شدنشان هم ادامه دارد.

 

 

 

مشکل این موقعیت ها چیست؟

والدین دست خودشان نبوده!!! و عاشق و واله یکی از فرزندان شده اند .

فرزندی که توجه وافر دریافت می کند از موقعیت خود لذت برده و اگر خدا ترس نباشد و همه چیز را محدود به همین دنیا بداند هیچ وقتِ هیچ وقت لب به تذکر نگشوده و به والدینش نمی گوید که هوای خواهر/برادر را هم داشته باشید.

فرزندان دیگر چون از ابتدا همین بوده عادت کرده اند و گاهی غرکی میزنند  اگر هم اذیت بشوند اما محجوب به حیا باشند ترجیح میدهد سکوت کنند و تحمل .

 

راه حل چیست؟ اصلا راه حلی دارد ؟

شاید تحمل

شاید غر

شاید.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها