الان درست چهار سال و نه ماه میشه که نتونستم بیام به دیدارتون .
نتونستم با پای جسمم داخل رواقهاتون قدم بزنم، نتونستم با چشم سرم ضریح و گنبدتون را ببینم.اما تا دلتون بخواد با پای دل راهی حرمتون شدم. هر وقت حس غربت گرفتم با حضور قلب بیشتری سلامتان دادم سلامی که من بیچاره از شنیدن جوابش عاجزم اما مطمئنم جوابی داره. هر وقت سلام دادم دیگه غربت واسم رنگ باخت .آغوش شما که دور و نزدیک نداره. سایه لطف و کرمتون که مسافت نمیشناسه.
هر وقت دلم تنگ میشه یاد حرفهای آقای د میفتم که بهمون میگفتن وقتی دلتون برای یه معصومی تنگ میشه اون معصوم بیاد شما هستن آقای د حرفهاشون سند و مدرک داشت الکی! حرفی نمیزدند برای همین میدونم که شما هم به یاد منید و این فکر منو غرق خوشی میکنه این قدری که میگم خوبه! تو چقدر خوشبختی که الان مدتهاست امامت به یاد تو هستن.
آقای من
امام مهربانم
از راه دور سلام.
چقدر ما خوشبختیم که شیعه به دنیا اومدیم.
درباره این سایت