بعد از سال ها برای خنک شدن چایی ام* به جای اضافه کردن آب سرد، از نعلبکی کمک گرفتم!

نعلبکی ،وسیله ای ساده که برای من نماد صبر و حوصله اس!!!

چای را جرعه جرعه داخلش می ریزم و به علاقه ی زیادم به سرعت فکر می کنم. هرچی دنبال دلیل می گردم به نتیجه ای نمی‌رسم این که وقتی در مرحله ای از زندگی قرار داشتم به جای بودن و لذت بردن از اون مرحله به فکر مرحله ی بعد و سرانجام اون بودم. عجله برای کارهای کوچک و بزرگ.

یاد مقدمه کتاب کنکورم میفتم!(محتوای کتاب در ذهنم کم رنگ شده اما مقدمه هنوز یکمی به یادم مونده) مولف از خودش می گفت که همیشه در تلاش بوده از یه مرحله به مرحله بعد بره زودتر لیسانس و فوق لیسانس و دکترا را گرفته.کار کرده و کار کرده و کار کرده تا حدی که گاهی فراموش کرده زندگی کنه تا روزی که به خاطر کار به مجلس عروسی یکی از نزدیکانش دیر میرسه و یک نفر اونجا بهش تلنگر میزنه که این همه کار میکنی برای چی برای کی ؟ در جواب میگه واسه این که بعد ها از این کار  و در آمدی که تو سال های جوونیم به دست میارم بتونم لذت ببرم و. این وسط یه سری مکالمه هایی رخ میده و آخرش خود مولف مثال تبلیغ های بازرگانی که برای اتومبیل هاست را میزنه : " از مسیر لذت ببرید "

 

زندگی ما مثل جاده است .گاهی کویری، گاهی سرسبز، گاهی آسمان آبی داره،گاهی آسمان گرفته، گاهی پر از ستاره اس، گاهی دره،گاهی دشت، گاهی پیچ و خم هاش تند میشه، گاهی سر بالایی هاش نفس گیر میشه گاهی سراشیبی هاش مثل سرسره لذت بخش میشه.اما نمیمونه،میگذره. هنر تو ، تویی که داخل مرکبت نشستی این هست که از لحظه استفاده کنی حتی اون وقت هایی که جاده سر بالایی هست یه کوچولو اطرافو نگاه کن به درخت هایی که کنار جاده هست به آسمون آبی و ابرهای در حال حرکت به اون بالای بالا نگاه کن.

فقط نخواه گاز بدی. فقط نگو زودتر رها بشم ازین جاده.

عزیزانت را ببین. شاید مرکب اون ها نزدیک تر از تو باشه به مقصد. از فردا و پس فردا چی خبر داری؟

آخرش تموم میشه این جاده، آخرش میرسی به مقصد. پس از مسیر لذت ببر.

 

 

*من سالی دو ،سه بار بیشتر چای قرمز و سیاه و دوستان نزدیکشون را نمی خورم . به گمونم یکیش امشب بعد از افطار خواهد بود!

 


میشه تو این شب های پیش رو بین دعاهایی که واسه همه دارید واسه منم دعا کنید؟

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها